توی این قسمت میخوایم به شاخهای از علوم اجتماعی بپردازیم که به تصمیمگیری دستهجمعی میپردازه و بهش «نظریه انتخاب عمومی» میگن. البته موضوع انتخاب عمومی خیلی گسترده و کاربردیه، از تصمیمات خانوادگی گرفته تا انتخابات کشورها، یا حتی مسائل جزئی کسبوکار و دادگاههای بینالمللی، اما تو این اپیزود ما فقط درباره تصمیمگیری دستهجمعی در شرایط بحران صحبت میکنیم.
نویسنده این قسمت: کیان فرحزا | روایت: حسام مدنی | تدوین: کیهان فرحزا | کاور: امین قطبیفر
[که در این دامگه حادثه چون افتادم]
وقتی از تصمیمگیری اقتصادی صحبت میکنیم، این طور به نظر میاد که انگار مسئولیت یه موضوع کاملا مشخص، به یه آدم به خصوص محول شده. خیلی وقتا این طوریه، مثلا موقع انتخاب غذا تو رستوران یا خرید لباس، خودمون برای خودمون تصمیم میگیریم. اما خیلی از تصمیمگیریها دستهجمعی هستند، مثلا تصمیم چند تا شریک درباره این که کجا سرمایهگذاری کنن یا مردم یه شهر باید با هم درباره سیستم دفع زباله تصمیم بگیرن، اگه تصمیمگیری دستهجمعی درست انجام نشه، همه آسیب میبینن. تو همون مثال دفع زباله، ممکنه با انتخاب محل نامناسب یه محله آلوده بشه و از اونجا کل شهر بیمار شن.
سلام
شما به اپیزود دهم پادکست اسکروج گوش میدید. این قسمت در شهریور ماه ۱۴۰۰ منتشر میشه. اسکروج پادکستیه که در هر قسمت یک موضوع چالشبرانگیز مطرح، و سعی میکنه با کمک علم اقتصاد، سیاست و غیره بهش پاسخ بده. توی این قسمت میخوایم به شاخهای از علوم اجتماعی بپردازیم که به تصمیمگیری دستهجمعی میپردازه و بهش «نظریه انتخاب عمومی» میگن . البته موضوع انتخاب عمومی خیلی گسترده و کاربردیه، از تصمیمات خانوادگی گرفته تا انتخابات کشورها، یا حتی مسائل جزئی کسبوکار و دادگاههای بینالمللی، اما تو این اپیزود ما فقط درباره تصمیمگیری دستهجمعی در شرایط بحران صحبت میکنیم.
[تیتراژ]
وقتی اوضاع عادیه، تصمیمگیری جدا جدای آدمها میتونه نتایج خوبی داشته باشه: مثلا اگر هرکسی محصول خودشو در بازار بفروشه و مایحتاجشو بخره، بازار میتونه برای رفاه همه مفید باشه. درسته؟ در شرایط عادی بله، اما نه در زمان بحران. در زمان بحران همه میخوان خیلی بیش از نیازشون غذا، مواد شوینده، دارو و هرچیزی که حس کنن ضروریه بخرن تا یه وقت در آینده کم نیارن. اگر بحران ناگهانی باشه، مثل زلزله یا سیل، و کسی ذخیره بیشتری از این مواد ضروری نگه نداشته باشه، همه کالاهای موجود به یه عده خاص میرسه و موجودی انبارها ته میکشه. بعد خیلی از آدمها به اندازه زمان عادی هم نمیتونن مایحتاجشونو بخرن. اینجاس که تصمیمگیری جمعی بهتر نتیجه میده. مثلا تصمیم برای این که هرکسی احتکار کرد، مجازات بشه. و اینجاس که دولت و کمکهای مردمی بسیج میشن برای حل بحران.
قبل از اون که به این فکر کنیم که نقش دولت و مردم در بحران چیه، باید بدونیم که بحرانهای ناگهانی سه مرحله اصلی دارن: اول وضعیت اضطراری، یعنی زمانی که تازه بحران اتفاق افتاده، اطلاعات زیادی از ابعاد بحران وجود نداره و اگر یه اقدام فوری انجام نشه خسارت خیلی بیشتر میشه. دوم وضعیت گذار، یعنی زمانی که اقدامات موقت باید انجام بشه تا اوضاع آروم شه و بشه دنبال راه حل دائمی بود. و در آخر، برگشت به وضعیت عادی، یعنی پیدا کردن راه حلی که زندگی عادی دوباره جریان پیدا کنه و ضمنا، دفعه بعد بحرانی پیش نیاد.
یه مثال بزنم: وقتی سیل میاد، باید ظرف یک روز یا کمتر مردم رو از منطقه تخلیه کرد، یه جایی بهشون پناه داد و دارو برای بیماریهای مسری ذخیره کرد. اینها کاراییه که در وضعیت اضطراری انجام میشن. وقتی این مرحله رد شد، تازه میبینیم که خونهها خراب شدن، انبارهای غله از بین رفتن و راهها رو باید بازسازی کرد. اما ساختن خونه چند هفته یا چند ماه طول میکشه، پس باید یه اسکان موقت برای سیلزدهها پیدا کرد. همین طور لازمه که از جاهای دیگه آذوقه تامین کرد. اینا همه کارهای موقتی زمان گذاره، اما اگر انجام نشن، نمیشه به وضعیت عادی برگشت. همزمان با اسکان موقت، ساختن خونههای دائمی شروع میشه، اما این بار باید مسیل مناسبی ساخت و حریمی براش در نظر گرفت که فصل بارش بعدی سیل خونهها رو نبره. بدون رفع وضعیت اضطراری و اقدامات موقت، نمیشه راه حل دائمی مناسبی رو اجرا کرد.
اگر میشد تو این سه مرحله به همه آدما دستور داد چی کار کنن و اونا موبهمو اجرا میکردن، خیلی خوب بود. اون وقت شاید با یه برنامهریزی درست میشد هر بحرانی رو پشت سر گذاشت، یا حداقل هزینه بحران برای جامعه رو کم کرد. اما خب، نه همه آدمای بحرانزده رو میشه وادار به اطاعت کرد، و نه بدون نظر همه یه برنامهریزی خوب ممکنه. اینجاست که فرایند تصمیمگیری جمعی مهم میشه.
به طور کلی دو شکل از تصمیمگیری جمعی وجود داره: یکی بخش اجتماعی که مشارکت در اون داوطلبانه است و کسی مجبور نیست از دستورات پیروی کنه، و یکی هم بخش عمومی که به خاطر اختیارات قانونی میتونه تصمیمات الزامآور داشته باشه و برای تضمین اجرا شدن تصمیماتش، میتونه افراد خاطی رو جریمه کنه. خیریهها یا سازمانهای مردمنهاد جزو بخش اجتماعی هستند، در حالی که دولت یا نیروهای مسلح بخش عمومی به حساب میان.
این دو سازوکار تصمیمگیری در بحران، یعنی بخش عمومی و بخش اجتماعی، چه کاری ازشون ساخته است؟ مرحله به مرحله پیش بریم: بعیده شرایط اضطراری بحران رو بشه بدون مدیریت یکپارچه پشت سر گذاشت. برای همین دولتها اختیار دارن که وضعیت اضطراری اعلام کنن و تو اون شرایط، جلوی خیلی از رفتارهای مخرب شهروندان رو با زور بگیرن و در عین حال، با مدیریت یکپارچه شرایط اضطراری، نیازهای اولیه آدمها رو تامین کنن. باز به مثال سیل برگردیم: دولت ممکنه ورود به منطقه سیلزده رو جز برای کسایی که مجوز دارن ممنوع کنه. این طوری کسی نمیتونه از کمکهای اضطراری سوء استفاده کنه. همزمان دولت باید مسئولیت امدادرسانی رو بر عهده بگیره. اما الزاما نمیتونه اطلاعات دقیقی از همه روستاها و محلات سیلزده داشته باشه. اینجاست که بخش اجتماعی میتونه به داد مردم بحرانزده برسه. مثلا مسجد هر محله بهتر میتونه خسارت هر خونه رو برآورد کنه و نیازهای اولیه هر خانواده رو بهتر میدونه تا امدادرسانهای دولتی که از شهر دیگه اومدن. همین طور بخش اجتماعی میتونه کمبود تدارکات دولتی رو تامین کنه، مثلا اگر نیروهای تدارکاتی بخش عمومی به این نتیجه میرسن که در عرض هفتهای که سیل جاریه، ۱۰۰ هزار تا پتو لازم دارن، ولی دولت فقط نصفشو میتونه تامین کنه، خیرین سعی میکنن ۵۰ هزار تا پتو رو بخرن یا از پتوهای تو انبار مونده تامین کنن. اینجوریه که در شرایط اضطراری، کار بخش عمومی میشه هماهنگی و نظمدهی، و کار بخش اجتماعی میشه فراهم کردن اطلاعات و جبران کسری مایحتاج.
در مورد مراحل دیگه هم میشه به تعامل سازنده بخش عمومی و بخش اجتماعی فکر کرد: این که هر کدوم چه نقشی دارن و چه سازمانهایی از اون بخش باید درگیر بشه. النور استروم، از صاحبنظران نظریه انتخاب عمومی، سه قاعده کلی درباره بخش اجتماعی ارائه میده: ۱٫ باید راهی وجود داشته باشه که همه بتونن به همدیگه در ایفای تعهدات اعتماد کنن. یعنی راهی باشه که همه ملزم باشن کاری رو که سازمان اجتماعی بهشون واگذار میکنه به درستی انجام بدن، و در عین حال بقیه خیالشون راحت باشه که کار درست انجام میشه. نشه که یه خیریه به اسم پتو جمع کردن، پول خیرین رو بدزده. یا وقتی پتوها جمع شد، در رسوندنش به روستاهای دور کاهلی کنه و کنار جاده بریزتشون دور. ۲٫ باید راهی باشه که همه آدمهای دخیل بتونن به فرایندها نظارت کنن. مثلا یه سازمان مردم نهاد باید اطلاعات مالیشو منتشر کنه تا همه بدونن که واقعا کسی سودی از فعالیت برای خونهسازی سیلزدهها نمیبره و همه درآمدها صرف پوشش هزینهها میشه. ۳٫ همیشه باید راهی باشه که قواعد جدید برای سازگار شدن با شرایط جدید بتونه سریع شکل بگیره. منظور استروم این نیست که هر روز قواعد تصمیمگیری سازمانها عوض بشه، بلکه منظورش اینه که سازمانهای جدید و بخشهای جدید در همون سازمانهای قدیمی، بتونن اون قدر سریع شکل بگیرن تا از بحران عقب نمونن.
حالا اگر یکی از بازیگرهای صحنه مدیریت بحران وظایفشو درست انجام نده، کار بقیه سخت میشه: از یه طرف باید اشتباه اونو جبران کنن، از طرف دیگه اگر واکنش نامناسبی نشون بدن ممکنه اوضاع بدتر بشه. مثلا فکر کنیم که دولت برای اسکان موقت سیلزدهها یه بودجهای در نظر بگیره، اما این بودجه از مسیر خودش منحرف بشه. حالا اگر بخش اجتماعی تمرکزشو بذاره صرفا روی خونهسازی و از دولت مطالبه نکنه که چرا بودجه رو بجا خرج نمیکنی و گزارش شفاف نمیدی، باعث میشه که فساد دولتی عمیقتر بشه. چون دولتیها خیالشون از بابت یه بخشی از خونهسازی راحته و میدونن که بودجه رو میتونن صرف کارهای دیگه کنن. برعکسشم هست: اگر یه تعاونی مسکن اعضای هیات مدیره رو در اولویت بذاره و دولت باهاشون برخورد نکنه، اون موقع فساد بخش اجتماعی باعث میشه مردم انگیزه همکاری با دولتی که در برابر جرم مماشات میکنه رو از دست بدن، در نتیجه به پروژه دولتی خونهسازی هم اعتماد نکنن. برای همینه که وقتی یه نهاد خطا میکنه، اولین چیزی که بقیه باید در نظر بگیرن اینه که چه طوری میتونن نهاد خطاکار رو به مسیر درست برگردونن، نه این که صرفا بخوان جور اشتباهشو به دوش بکشن. بعضی وقتا خیرخواهی کورکورانه، از هیچ کاری نکردن بدتره.
درسته که احساسات اخلاقی ما باعث میشه که بخوایم زمان بحران هر کاری از دستمون برمیاد انجام بدیم، ولی باید به عواقبش فکر کنیم، تا هم شرایط رو برای آدمهای در معرض آسیب بدتر نکنیم، هم جلوی تکرار چندبارهی بحران رو بگیریم. برای همین بهتره هر بار که به خیریه کمک میکنیم یا داوطلبانه با یه گروهی همکاری میکنیم، علاوه بر هزینهای که میدیم یا کمکی که میکنیم، یکم وقت بیشتر هم اختصاص بدیم و بهترین راهکار و بهترین سازمان رو پیدا کنیم. یادمون باشه که بعضی از راهحلها الزاماً خوب نیست و باید بهترین راهکار رو مورد حمایت قرار بدیم. اگر هم هیچ راهکاری از نظرمون مناسب نبود، حتما با فکر کردن میشه راهحل مناسب رو پیدا کرد. شاید ما اون کسی باشیم که این راهحل رو ارائه میده و بقیه دنبال میکنن.
چیزی که شنیدید، اپیزود دهم پادکست اسکروج بود. پیشنهاد میکنم چنل یوتیوب اسکروج رو هم سابسکرایب کنید، هر هفته ویدیوهای جدیدی با موضوعات اقتصادی و اجتماعی منتشر میشه.
میتونید ما رو در اینستا، توییتر، لینکدین، تلگرام یا تمامی پادگیرهای مورد علاقهتون دنبال کنید. کافیه دنبال اسکروجپادکست بگردید سر هم، با دوتا او
اگر سوالی در مورد آدمها جامعه، اقتصاد یا سیاست ذهنتون رو درگیر کرده میتونید از طریق سایت، تلگرام یا ایمیل ازمون بپرسید.