قسمت سیزدهم اسکروجپادکست: «هزارتو»
متاسفانه هر روزه از گوشه و کنار، اخبار فساد و اختلاسهای کوچک و بزرگ به گوش میرسه. از چند صد هزار دلار گرفته تا حتی چند صد میلیون دلار! اما دلیل این همه فسادگسترده چیه؟ چه راهکاری برای مقابله باهاش میشه انجام داد؟ یا مثلاً چیکار کنیم که اصلاً فسادی به وجود نیاد که بخواهیم باهاش مقابله کنیم؟!
نویسنده این قسمت: حمیدرضا رنجبرزاده | روایت: حسام مدنی و مریم عزیزی | پژوهشگر: هادی ابوالحسنی | تدوین: علیرضا جلالی | مدیرتولید: امین قطبیفر | مدیر فضای مجازی: سارا ساردوئی نسب
این قسمت با حمایت خانه اندیشه ورزان تولید شده است.
پیشنهاد میکنم اگه به محتواهای اقتصادی علاقه دارید حتما کانال اسکروج در یوتیوب رو دنبال کنید.
اگر دوست داشتین میتونین از ما در سایت حامی باش حمایت مالی کنید، کافیه روی لینک پایین بزنید.
| ـــــــــــــــ هزارتو ـــــــــــــــ |
[حسام]: ف….. سین….. الف….. دال!
[مریم]: داری الفبا کار میکنی؟!
[حسام]: نه دارم به جمعِ این حروف فکر میکنم!
[مریم]: [مرور این حروف زیر لب] فساد؟!
[حسام]: آره فساد!
[مریم]: حالا به چیِ فساد داری فکر میکنی؟
[حسام]: اینکه اگه خودم تو یه موقعیت چرب و چیلی قرار بگیرم و بتونم به اصطلاح “راه صدساله رو یه شبه طی کنم”، میتونم جلوی خودمو بگیرم یا نه؟
[مریم]: به نظرم تا توی اون موقعیت قرار نگیری، نمیشه به این سوال جواب داد! ولی شاید به یه سؤال دیگه، بشه جواب بدیم!
[حسام]: چه سؤالی؟
[مریم]: اینکه چطور میشه با فساد جنگید؟ [مکث] یا مثلاً چیکار کنیم که اصلاً فسادی به وجود نیاد که بخواهیم باهاش بجنگیم؟!
[حسام]: پیشنهاد خوبیه. اصن بیا این اپیزود از اسکروج رو به فساد اختصاص بدیم! البته دقیقتر بگم، تو این اپیزود میخواهیم یکم راجع به فساد، کنکاش کنیم و گپ بزنیم که بالاخره باید باهاش چیکار کنیم.
[موسیقی ابتدایی]
[حسام]:
نمیدونم تا حالا اسم «کالچو پُلی» به گوشتون خورده یا نه؟ کالچو پُلی یه اتفاق بزرگ یا بهتره بگم یه رسوایی بزرگ بود که توی سال ۲۰۰۶، فوتبالِ ایتالیا رو مثل یه زلزلهی ۱۰ ریشتری تکون داد! حالا جریان چیه؟ دادستانِ دادگاهِ ناپل، بعد از کلی تحقیق و بررسی، متوجه میشه یه سری اتفاقات عجیب توی فصل ۲۰۰۵/۲۰۰۶ لیگِ ایتالیا، داره اتفاق میفته. نتیجهی تحقیقات توی ماه می منتشر شد و این رسوایی بزرگ به بار اومد که تیمهای قَدَر قدرتِ ایتالیایی مثل یوونتوس، میلان، لاتزیو و فیورنتینا، برای بازیهاشون داورهای مد نظر خودشون رو انتخاب میکردن. اون داور هم سعی میکرده با شیوهی داوریاش و اعمال نظرش توی بازی، نتیجهی اون مسابقه رو طوری رقم بزنه که دلخواه اون تیمها باشه. حالا چطوری اون جنابِ داور مورد نظر برای اون بازی انتخاب میشد؟! خیلی ساده: با اعمال نفوذ و رشوه! اما این رسوایی چطوری برملا شد؟ توی تحقیقاتی که دادستان ناپل و پلیس ایتالیا زحمتش رو کشیدن، مکالمههای تلفنیِ رؤسای این باشگاهها به دست اومد و روزنامههای ایتالیایی این مکالمهها رو چاپ کردن. هیچی دیگه! مشخص شد لوچیانو موجی (Luciano Moggi)، رئیس وقت باشگاه یوونتوس، گندهی این فسادِ گسترده بوده؛ طوری که حتی رسانهها برای این رسوایی، از لفظ “موجیو پُلی” استفاده کردن!
فکرش رو بکنید! یوونتوس، پرافتخارترین تیم تاریخ سری A ایتالیا، به خاطر مشارکت گستردهی مدیرانش توی این فساد، به سری B سقوط کرد! تازه نه یه سقوط معمولی. یوونتوس مجبور شد فصل بعدی رو توی سری B، با ۹ امتیاز منفی شروع کنه. یعنی یوونتوس اگه سه تا بازی اولش رو توی لیگ میبرد، تازه میشد صفر امتیازی! حالا اینم بگم که این رأی نهایی دادگاه بود که بعد از اعتراض یوونتوس اعلام شد؛ وگرنه رأی اولیه این بود که سقوط کنن به دستهی C اونم با منفی ۳۰ امتیاز! خب، جریمهها تموم شدن؟! نخیر! علاوه بر اینا، باشگاه ۳۱ میلیون یورو جریمه شد که واسه یه باشگاه تو اون سالا، رقم کمی نبود. این اتفاقات باعث شد قیمت سهام باشگاه، یک سقوط آزاد ۵۰ درصدی رو تجربه کنه. تیمهای دیگه هم نقرهداغ شدن و گرچه مثل یوونتوس نرفتن دستههای پایینتر، ولی هم جریمهی نقدی شدن و هم با امتیاز منفی، لیگ بعدی رو شروع کردن. کار به جایی کشید که فرانکو کارارو، [Franco Carraro] رئیس فدراسیون فوتبال ایتالیا و تمام مدیران باشگاه یوونتوس، مجبور به استعفا شدن و تمام کسانی که با این پرونده در ارتباط بودن، علاوه بر جریمهی نقدی، یا افتادن زندان، یا تا سالها از فعالیتهای فوتبالی، محروم شدن.
میبینید؟ ابعاد اتفاق واقعاً بزرگه و خب پیامداش هم خیلی سنگین بوده. تازه تو این مورد، سیستم قضایی ایتالیا اولاً خواسته، بعدم تونسته با این فساد برخورد کنه؛ اما اگر دامنهی این فساد یکم گستردهتر میشد و دامنِ خود دادگاه ناپل و اون دادستان رو میگرفت چی؟! اگر پلیس ایتالیا هم پاش به ماجرا باز میشد و به اون هم یه سهمی میرسید، بازم شاهدِ سقوط یوونتوس به سری B بودیم؟
[مریم]: درسته. ممکنه فساد بتونه ابعاد خودش رو گسترش بده و افراد و سازمانهایی که میتونن باهاش مقابله کنن رو هم درگیر خودش کنه. هر قضیه ممکنه یه سری ذینفع داشته باشه و اون ذینفعا اگه خودشونم تو قضیه درگیر بشن، ابعاد فساد بزرگ و بزرگتر میشه؛ ولی اگه جای نظارت و افشای فساد تو نهادها و سازمانها رو، نظارت مردمی بگیره چی؟ شاید برات جالب باشه که این روزا و توی عصر ارتباطات، ۵۰ درصدِ فسادها، از طریق گزارشهای مردمی کشف و گزارش میشن. خارجیا بهش میگن «Whistleblowing» که میشه همون سوتزنیِ خودمون.
[حسام]: خیلی هم عالی، ولی خب یه سؤال دیگه پیش میاد! اون کسی که داره یه فساد رو رقم میزنه، بیکار نمیشینه و ممکنه برای سوتزنها مشکلاتی رو به وجود بیاره. از خطرات شغلی و از دست دادن کار بگیر تا حتی خطرات جانی. خب با وجود این مسائل، چرا باید یه کسی بیاد و این خطرات رو به جون بخره؟!
[مریم]: کلاً امروز سؤالای سخت میپرسی! قبول دارم. ولی برای این هم یه سازوکاری تعریف شده که دو تا دستهبندی کلی داره: قوانین حمایتی و تشویقی از سوتزنها. قوانین حمایتی چیه؟ از کارمندان و کارگرای سوتزن مقابل کارفرماشون، حمایت میشه که اخراجشون نکنن یا اقدامات تلافیجویانه علیهشون انجام ندن؛ سعی میکنن هویت سوتزنها رو مخفی نگه دارن یا مواردی از این دست. از اون ور قوانین تشویقی رو داریم. مثل چی؟ مثل پرداخت بخشی از منابع مالی بازگردوندهشده توسط این گزارش به عنوان پاداش به اون سوتزنی که گزارش رو ارائه کرده یا چیزایی شبیه به این.
الان تو خیلی از کشورها، این قوانین تصویب شدن و دارن اجرا میشن. مهمون این اپیزود از پادکست اسکروج، آقای هادی ابوالحسنی پژوهشگر اندیشکده امیرکبیر برامون از مطالعهی تطبیقی که تو این زمینه انجام داده، روایت جالبی داره که کشورای مختلف، واسه حمایت و تشویقِ سوتزنهاشون، دارن دقیقاً چیکار میکنن:
[پرسش از پژوهشگر: توی ابتدای پژوهش، از تجارب ایالات متحده آمریکا تو زمینهی وضع قوانین حمایتی و تشویقی از سوتزنها صحبت کردید و در ادامه، تجربهی کشورهای دیگه رو آوردید. ممنون میشیم به یه زبون خودمونی و ساده، این قوانین و تاثیراتشون رو برای مخاطبین پادکست شرح بدین.]
[آهنگ میانه]
[حسام]: پس به نظر میرسه که اگر کشورها بخوان از ظرفیت گزارشهای مردمی یا همون سوتزنی استفاده کنن، یه سری الزامات این وسط وجود داره:
یک: اصلاً باید مرجعی واسه ثبت گزارشهای مردمی باشه. مرجعی که کارآمد باشه و مثل صندوقهای دریافت پیشنهادات و انتقادات خیلی از ادارات، بیمصرف نباشه!
دو: حالا مرجع دریافت گزارشات رو اوکی کردیم. باید خیالِ گزارشدهندهها از محرمانهموندن اسم و هویتشون، جمعِ جمع باشه.
سه: از قدیم گفتن زدی ضربتی، ضربتی نوش کن! خب من اگر بدونم گزارش دادنِ من، با تلافی کردنِ دوستان مفسد روبرو میشه که نمیرم گزارش کنم! حالا اون تلافی میتونه شغل و وضعیت مالیِ منو به خطر بندازه یا حتی توی پروندههای کلان، جون منو! قوانین و نحوهی اجرای اونا باید بتونن از من در برابر این اقدامات، دفاع کنن.
چهار: تشویق، همیشه جواب میده. همونطور که مهمون این اپیزود هم توضیح داد، علاوه بر اصلِ پولی که متهمین پروندههای فساد باید برگردونن، جریمههای سنگینی هم میشن که بخشی از این جریمهها، به عنوان پاداش به سوتزنها داده میشه.
پنج: خیلی از ما مردم، از مسائل حقوقی خیلی سر در نمیاریم. از قوانین چندان مطلع نیستیم و سازوکار اثبات یه نکته تو دادگاه رو هم خیلی چیزی ازش نمیدونیم. خب خیلی از سوتزنها از دل همین مردمی هستن که از مسائل حقوقی بیخبرن. چیکار باید کرد؟ اینجاست که میان میگن باید یه سری مؤسسات حقوقی وجود داشته باشن که به عنوان نمایندهی افشاگرها، تو دادگاه حاضر بشن و از تخصصشون استفاده کنن و توی دادگاه، وقوع فساد رو اثبات و قضیه رو پیگیری کنن.
و اما مورد آخر: خیلی از مردم عادی ممکنه اصلاً امکانِ خبردارشدن از خیلی فسادها رو نداشته باشن. یعنی جز آدمایی که درگیر فساد هستن، ممکنه کس دیگهای متوجه قضیه نشه. اینجاست که نکتهی شیشُم میاد وسط و اونم اینکه یه راهی باز بذارن تا خود افرادی که توی فساد نقش دارن، اگر احیاناً وجدانشون جنبید، بتونن فساد رو گزارش کنن.
[صدای نفس کشیدن ناشی از خسته شدن از بیان پیاپی مطالب]
میبینی مریم؟! ایییین همه کار باید انجام بشه و کلی قانون باید تصویب بشه و افراد جامعه درگیر بشن تا چی بشه؟ تازه جلوی یه فساد گرفته بشه. میخوام دوباره یه سؤال سخت بپرسم! خب اصلاً چرا باید اجازه بدیم فسادی به وجود بیاد تا بعدش بخواهیم جلوش رو بگیریم؟
[مریم]:
واسه جواب این سؤال سخت، بیایید دو تا داستان رو با هم مرور کنیم. برای داستان اول باید بریم توی دل تاریخ، اونم حوالیِ سال ۱۸۵۶٫ تو این سال لئوپولد دوم (Léopold) به تخت پادشاهی بلژیک میرسه. جناب آقای لئوپولد متولد سال ۱۸۳۵ بوده؛ یعنی موقع تاجگذاری فقط ۳۰ سالش بوده؛ اما همین جوون ۳۰ ساله، طولانیترین زمان سلطنت یک پادشاه در تاریخ بلژیک رو رقم میزنه و حدود ۴۵ سال به این کشور، حکومت میکنه. علت این امر، محبوبیتی بوده که لئوپولد بین مردمش داشته. به خاطر ساختن بناهای زیبا و مجلل زیادی که اون توی بروکسل ساخته، ازش به عنوان «شاه عمران و سازندگی» یاد میشه. خب، تا این جای کار با یه شاه نایس و مردمدار و خوب مواجه بودیم دیگه، درسته؟! حالا بیایید روی دیگهی سکهی قدرت رو با هم ببینیم. همین آقای لئوپولد دوم، از سال ۱۸۸۵، کنگو رو رسماً به عنوان یک مستعمره تحت تسلط خودش درمیاره و طی ده سال، موجب قتل عامِ بیش از ۱۰ میلیون کنگویی میشه! بله خودِ همین آقای لئوپولد! این آقا یک نظام اساساً بیرحم توی کنگو ایجاد میکنه و برای وادار کردن بومیان کنگویی به کار سخت، از ارتش بلژیک استفاده میکنه. بهرهکشی غیرانسانی این شاه بلژیکی از کنگو و منابعش مثل عاج فیل و کائوچو، باعث شد ثروت زیادی به دست بیاد که پول سازندگیهای بلژیک و بروکسل، از طریق همین ثروت تأمین شدن. تا اینجا داستان یکم متناقض شد، نه؟ خب بذارید یکم بغرنجترش کنم! همین جناب لئوپولد توی سال ۱۸۹۷، ۲۶۷ سیاهپوست بومی رو از کنگو کشوند و آورد بلژیک تا اونا رو توی یه دهکدهی شبیهسازیشدهی آفریقایی، به نمایش بذاره. چیزی که امروزه ازش به عنوان «باغ وحش انسانی» یاد میشه و یکی از نمادهای نژادپرستی در تاریخ بشر محسوب میشه.
خب چه اتفاقی میفته که همون آدمی که یکی از محبوبترین پادشاههای بلژیک با طولانیترین زمان سلطنت محسوب میشه، دقیقاً همون آدم یکی از سیاهترین صفحههای تاریخ استعمار رو رقم میزنه! نتیجهی پژوهشها حاکی از اینه که چیزی که این وسط اصالت داشته، قدرت و حفظ اون بوده. حفظ قدرت توی بلژیک، به خاطر سیستم سیاسیاش، نیاز به قدرت اجتماعی و مردم داشته. خیلی خب، پس لئوپولد تبدیل میشه به یه پادشاه عدلگستر و محبوب که کلی هم ساختمون خوشگل موشگل میسازه. همین آدم وقتی میره سراغ کنگو، بازم دنبال حفظ قدرت هست؛ ولی اونجا دیگه معادلهی قدرت متفاوته. پس شروع میکنه به استفاده از قوهی قهریهی ارتش و تا میتونه منابع کنگو و مردمش رو غارت میکنه.
حالا بریم سراغ داستان دوم؛ برای رسیدن به داستان دوم ۲۰۰ سال باید بیاییم جلوتر و برسیم به سال ۲۰۰۱٫ تو این سال یه رسوایی خیلی بزرگ توی ایالات متحده رخ میده و سهام شرکت اِنرون (Enron) یه سقوط آزاد اساسی رو تجربه میکنه. نتیجه چی میشه؟ میلیونها سهامدار به خاک سیاه میشینن؛ اما این اتفاق چطوری رقم میخوره؟ مدیران شرکت سهامی انرون تو سالهای منتهی به ۲۰۰۱، برای فرار از ورشکستگی و جلوگیری از سقوط سهامشون توی بورس، حسابسازیهای گستردهای انجام داده بودن. یعنی چی؟ یعنی با وجود اینکه شرکت اوضاع داغونی داشته و ارزش سهامش مدام در حال کاهش قیمت بوده، ولی مدیران با حسابسازیها و ارائهی گزارشای جعلی، اوضاع و احوال شرکت رو روبهراه نشون میدادن تا ملت نترسن و سهامشون رو نفروشن و ارزش سهام، ثابت یا حتی رو به رشد بمونه؛ ولی دیگه ادامهی این روند براشون بیشتر از این ممکن نبوده و مدیران شرکت، سهام خودشون رو توی اوج میفروشن و بعد شرکت که دیگه ارزشی نداشته، سهامش با مغز میاد پایین و میلیونها نفر بدبخت میشن. از این اتفاق به عنوان بزرگترین کلاهبرداری تاریخ آمریکا یاد میشه.
[حسام]: خب بعد از این اتفاق کنگره یا دولت آمریکا کاری نکردن؟
[مریم]: چرا اتفاقاً کنگرهی آمریکا برای مقابله با اتفاقای مشابه، مجموعه قوانینی رو تدوین کردن به نام «ساربنز – آکسلی» (Sarbanes-Oxley) که توی سال ۲۰۰۲ تصویب شد و دولت آمریکا هم به دقت و با سختگیری، اون رو اجرا کرد.
[حسام]: جداً؟! ولی جالبه….. من چند وقت پیش یه مقالهای میخوندم که اتفاقاً اومده بود و نمودار فسادهای اتفاقافتاده تو آمریکا رو بررسی کرده بود. از سال ۲۰۰۲ به بعد، یکم روند کاهشی بوده ولی دوباره روند افزایشی شده و تو سال ۲۰۰۷ و همزمان با شروع بحرانهای اقتصادی تو آمریکا، دوباره به اوج خودش رسیده. معلوم میشه این قانون، نتونسته ریشه رو بسوزونه، درسته؟
[مریم]:
دقیقاً نکته همینه! توی بررسیهای انجام شده، معلوم میشه که این مجموعه قوانین، فقط روی شفافسازی تمرکز کردن و نتونستن ریشههای رقمخوردن فساد رو بخشکونن. این چند روز داشتم کتاب «پیشبینیهای سیاسی» اثر بروس بوئنو (Bruce Bueno) رو میخوندم. بوئنو تو اون کتاب ریشهی این مسئله رو واکاوی کرده بود. اونجا گفته بود که هر مدیر تجاری، دنبال موفقیته و موفقیت توی تجارت یعنی به دست آوردن سود بیشتر. بعد بررسی کرده بود که مدیران شرکت انرون، از سال ۱۹۹۷ بود که شروع به سندسازی و حسابسازی کرده بودن؛ یعنی ۴ سال قبل از رسوایی، روند نزولی شرکت شروع شده بوده؛ ولی خب، پس چرا همون موقع نفروختن و نرفتن؟ شاید جواب سریعی که به ذهن بیاد اینه که خب تو این ۴ سال، سهام شرکت به صورت سوری زیاد شده و تونستن سود بیشتری از فروش سهامشون به جیب بزنن؛ اما یه جای کارِ این جواب میلنگه. اونم اینکه هر چقدر زمان بیشتری طی میشده، ریسک لو رفتنشون بالاتر میرفته. خب چرا باید ۴ سال صبر کنن؟ با اینکار مدام داشتن به لو رفتن، نزدیک و نزدیکتر میشدن. بررسیهای کتاب نشون میده که اتفاقاً مدیران سعی در حفظ شرکت داشتن! درسته که حسابسازی و گزارشهای جعلی، راه و روش غلطی هست؛ ولی برای اون مدیران، هدف وسیله رو توجیه کرده؛ چراکه در اصل اگه شرکت نجات پیدا میکرد و مدیریت اونها به جای ۴ سال، ۱۰ یا ۱۵ سال طول میکشید، سود خیلی بیشتری گیرشون میومد؛ اما وقتی بعد از ۴ سال دست و پا زدن، دیدن هیچکاری نمیشه کرد، در اوجِ نامردی سهام خودشون رو فروختن و سهام شرکت، بعدش سقوط بدی رو تجربه کرد.
حالا اینجا شاید ربط داستانِ اول و دوم مشخص بشه. چه مدیران شرکت انرون و چه شاه لئوپولد دوم، هر دو یه هدف داشتن، اونم حفظ موقعیتشون بوده. شاید بیراه نباشه که بگیم دنیای تجارت و دنیای سیاست، از این جهت شبیه به هم هستن. هر دوتاشون هم راههای تاریک و کثیفی رو برای بقا انتخاب کردن. اشتباه قانونی که کنگرهی آمریکا تصویب کرد این بود که متوجه همین منشأ نشد و راهحل رو جای دیگهای دنبال کرد که البته بیفایده هم نبود ولی خب، مشکل رو هم حل نکرد. در اصل با بررسی دقیقتر پروندهی انرون، به این نتیجه میرسیم که میشد خیلی راحتتر و زودتر متوجه وقوع فساد شد. چطوری؟ از سال ۱۹۹۷ با اینکه روند قیمت سهام شرکت رو به رشد بوده اما به خاطر وضعیت واقعی شرکت که اصلاً خوب نبوده، هم حقوق و دستمزد مدیران شرکت رو به کاهش بوده و هم سود پرداختی به سهامداران؛ اما چرا کسی شک نمیکرده؟! چون همه از روند افزایشی قیمت سهام شرکت که بر اساس حبابی به نام گزارشهای غیرواقعی بوده، رضایت تام و تمامی داشتن و کیف هم میکردن؛ یعنی اگر قانونی تصویب میشد که اگه یه شرکت، با وجود رشد قیمت سهام، ولی سود پرداختی و حقوق مدیرانش رو به کاهش بود، مورد بررسی دقیق قرار بگیره، میشه از خیلی از فسادها و مشکلات فراوانش برای مردم، جلوگیری کرد.
[آهنگ پایانی]
[حسام]:
چیزی که شنیدین اپیزود سیزدهم اسکروج بود. دیگه حتماً در جریان هستید که توی این فصل، قراره به مهمترین مسئلهها و مشکلات اقتصادی تو ایران بپردازیم و با کمک پژوهشگرها و اندیشهورزهای ایرانی، این مسائل رو دقیقتر بررسی کنیم. ما هم با زبان اسکروجیِ خودمون، هر یکشنبه درمیون اونا رو با شما به اشتراک میذاریم. این قسمت با همکاری خانه اندیشه ورزان تولید شده.
[مریم]:
اگه این قسمت رو دوست داشتین، ممنون میشیم اونو با دوستاتونم به اشتراک بذارید، همین به اشتراک گذاشتن بزرگترین حمایتیه که میتونید از ما داشته باشید. کانال یوتیوب اسکروج رو هم اگر دوست داشتید دنبال کنید، سعی میکنیم با همین زبون ساده و خودمونی براتون یه سری محتوای تصویری تولید کنیم که فکر کنم خوشتون بیاد. کافیه تو یوتیوب، اسکروج پادکست رو سرچ کنید یا روی لینک تو کپشن کلیک کنید. البته پادکست اسکروج توی همهی پادگیرها در دسترسه و میتونید ما رو توی اینستاگرام، یوتیوب، توئیتر و تلگرام هم دنبال کنید.