سال ۱۶۰۰ میلادیه و در یک بندرِ قدیمیْ در اروپا، دو برادر ایستادَن؛ فقیرن و چیزی برای از دست دادن ندارن، مصممان به قارهیِ تازهکشفشدهیِ آمریکا مهاجرت کنن و زندگی تازهای برای خودشون بسازن، مقصد کشتیها متفاوته، یکیشون به New England، انگلیس جدید یا همون آمریکای کنونی میره و دیگری به Nueva España، اسپانیای جدید یا همون مکزیک کنونی؛ سرنوشتهای متفاوتی در انتظار این دو برادره…
توی این قسمت به چه مواردی میپردازیم؟
چرا بعضی از کشورها ثروتمندَن و بعضی فقیر؟ آیا ثروتهای طبیعی میتونن یک کشور رو بدبختتر کنن؟
فرض کنید زمان به عقب برگشته؛ در قرن ۱۹، کدوم کشور رو برای زندگی ترجیح میدادین؟ آمریکا یا مکزیک؟ توی این قسمت میفهمیم چطور ثروتهای بادآورده باعث ایجاد انحصار، روحیهی تنبلی، کاهش تولید ثروت، از دست دادن آزادی و درازتر شدن ساختارهای اداری میشه.
این قسمت توسط حسین نوشته شده، حسام خوانش رو به عهده داشته و امین هم ادیت کرده.
فقط ثروت رو از بقیه نمیگیره به خودش بده بلکه ثروت رو کم هم میکنه (بیش تر از درآمدی که خودش داره) هفتمین شخص پولدار جهان
بیل گیتس مجرم شناخته شد
اولین کاری که فاتحان مکزیک میکنن تقسیم افراد بومی به عنوان برده بین خودشونه
توضیح اینکه چرا کار نکرده
https://youtu.be/PEou2Qv-XTE?t=50 توضیح وضع خراب اون موقع
پوکوهانتس! https://youtu.be/Dn8oC1HX0eQ?t=632
https://youtu.be/ZlovTtskPfY?t=377 استعداد در جامعه پخش شده پتنتها کشاورز و تاجر و همه کس۲
منبع: Why Some Countries Are Poor and Others Rich
منبع: AMERICA, Why are some COUNTRIES RICH and others POOR? – VisualPolitik EN
منبع https://youtu.be/WcUKP1sAto8?t=345
منبع Why Nations Fail: A Summary
منبع: ویکی
سال ۱۶۰۰ میلادیه و در یک بندرِ قدیمیْ در اروپا، دو برادر ایستادَن؛ فقیرن و چیزی برای از دست دادن ندارن، مصممان به قارهیِ تازهکشفشدهیِ آمریکا مهاجرت کنن و زندگی تازهای برای خودشون بسازن، مقصد کشتیها متفاوته، یکیشون به New England، انگلیس جدید یا همون آمریکای کنونی میره و دیگری به Nueva España، اسپانیای جدید یا همون مکزیک کنونی؛ سرنوشتهای متفاوتی در انتظار این دو برادره…
—–
قسمت چهارم اسکروج پادکست: ثروت ملل
چرا بعضی از کشورها ثروتمندَن و بعضی فقیر؟ آیا ثروتهای طبیعی میتونن یک کشور رو بدبختتر کنن؟ مثال اول پادکست رو به خاطر بیارید؛ {مکث کوتاه} احتمالا خیلی دلتون میخواست جای برادری باشید که به سمت ایالات متحده حرکت کرده بود و نه مکزیک؛ اما در سال ۱۶۰۰ میلادی قارهی آمریکا وضعیت متفاوتی داشت. مکزیک که در اون زمان بخشی از پادشاهی اسپانیا محسوب میشد، تزئینات زیادْ وَ ساختمانهای جدید داشت و شهرهایِ پرجمعیتِ مکزیکْ عملاً از شهرهایِ اروپاییْ چیزی کم نداشتن. دولت بسیار بزرگ بود و مزارعی بُزُرگگگگ در کنارِ خرابههایِ تمدنهایِ باستانی اقوام بومی، مثلا قومِ مایا، ساخته شده بودند. فاتحان اسپانیایی به محض ورودشون بومیها رو به بردگی گرفتن و شروع کردن به سوءاستفاده از جمعیت موجود؛ بومیها زراعت میکردند و مهاجران با دسترنج بومیها گذران امور میکردن.
در عوض آمریکا سرد وَ کمجمعیت بود، زیرساختِ خاصی نداشت و در این شرایطِ سخت و با حضورِ سرخپوستها، زندهموندن هم چالش بزرگی بود، در واقع استعمارگرانِ اسپانیاییْ به سمتِ ایالات متحدهی آمریکای فعلی حرکت نکردند، چون که در اونجا {تاکید روی ثروتی} ثروتی برای استفاده نبود، انگلیسیها هم کشور آمریکا رو نه بهخاطرِ جذابیّتش بلکه بهخاطرِ فتح نشدنش انتخاب کرده بودن. تمام مناطقی که منابع نقره و طلا داشتند قبلا فتحشده بودن و ایالات کنونی آمریکا، یعنی مناطق بهدردنخور باقیمانده، شدند سهم فاتحان انگلیسی.
در چند سالِ اولِ ورودشون به آمریکا، مهاجران انگلیسی سعی کردن با تهدید و دزدیدن از بومیها زندگی کنن، نتیجه این شد که از ۵۰۰ نفر مهاجر نهایتا ۶۰ نفر زنده موندن، اون هم در گرسنگی {تاکید روی مطلق} مطلقْ و در شرایطی که به آدمخواری رو اورده بودن!!
در آمریکای اون زمان، بدونِ سختکوشی حتی زندهموندن هم ممکن نبود، انگلیسیها مجبور شدن با سرخپوستها قرارداد صلح امضا کنن و برای همهی مهاجرها هم حق مساوی قائل بشن، بالاجبار به همهی مردهای سفیدپوست چه انگلیسی چه غیر انگلیسی حق رای داده شد و به هرکسی به ازای کارش مالکیت قطعههای زمین اعطا میشد. همهی اینها برای این بود که تولید شکل بگیره و بتونن زنده بمونن.
برعکس، در مکزیکْ و جنوبِ قارهیِ آمریکا، منابعِ طبیعیِ زیادی وجود داشت و از بومیهایی که به بردگی گرفته بودند برای کار استفاده میشد. وجود این همه منبع به این معنی بود که افرادی که به این مناطق میرسیدند نیازی به تلاش برای زندهموندن نداشتن و میتونستن با کمترین زحمت به خواستههاشون برسن؛ با وجود این منابع، بازسازی ساختارهایی مثل اشرافیگری و ادارههای عریض و طویل و آداب و رسوم هم کاری نداشت: به خواص، امتیازات تجاری و امکاناتِ رایگان داده میشد و عامهی مردم از این چیزها بهرهای نمیبردند، از دلِ چِنین ساختاریْ فرهنگی زاده شد که در اون نه تلاش و کارآفرینی، بلکه تملق و چاپلوسی افرادی که منبع قدرت و ثروت هستند مهم بود.(لحنش عالی بود) در این کشورهای پرثروت، راه به دست اُوُردَنِ ثروت نه خلقِ اون بلکه ایجاد رابطهیِ درست با صاحبان پول و قدرت بود. {مکث کوتاه} ثروت در کشورهای جنوب آمریکا {تاکید روی وجود داشت} وجود داشت و هدف آدمها این شد که سهمِ خودشون رو موقعِ توزیعِ این ثروتِ خدادادْ بیشتر کنن. از طرفی افرادِ قدرتمندْ لزومی نمیدیدن که به خواستههای زیردستاشون توجهی کنن، هرچی نباشه اونا بودن که میگفتن چه کسی ثروت داشته باشه و چه کسی نه و حذف کردن و بیتوجهی به آدمها هم مثل آب خوردن بود.
کم کم طبقهای از صاحبان قدرت شکل گرفت که ثروتشون رو از توزیع زمینها، امتیاز انحصاری استخراج معادن و با خراج گرفتن از دیگران و درآمدهای حاکمیت به دست میاُوُردَن.
این افراد برای ثروتمندتر شدن نیازی به توجه به حقوق افراد دیگه نداشتن و اتفاقا موفقیتشون در سختتر کردن دسترسیِ دیگران به ثروت و مستحکم کردنِ جایگاه خودشون بود.
این فرهنگ در کشورهای جنوبِ آمریکا به قوت خودش باقی موند. این کشورها همچنان یک طبقهیِ مرفهِ کمجمعیت دارند که حاکمیت رو در دست داره و با فروش منابع و رانتْ گذرانِ زندگی میکنه در حالی که اکثریت شرایط وخیمی دارن.
در ایالات متحده، یعنی شمالِ قارهی آمریکا امّا، نه منبعی برای استفاده بود و نه بومیِ مطیعی برای به بردگی گرفتن؛ هیچ گزینهای جز سختکوشی، نوآوری، سرمایهگذاری و خطرپذیری برای بهبود زندگی وجود نداشت و از طرفی از اونجایی که ثروت از قبل موجود نبود و توسط خود افراد جامعه تولید میشد این امکان به وجود نیومد که یک اقلیت کوچیک بتونن کل ثروت جامعه رو در دست بگیرن و با قدرت به دست اومده از اون ثروت ایجاد انحصار یا زورگویی کنن. ساختارهایِ اجتماعی و فرهنگِ اقتصادیای که اونجا ساخته شد بسیار متفاوت از آب در اومد. کارِ فیزیکی و سختْ خوب محسوب میشد و از اونجایی که این مناطق بسیار فقیر، پراکنده و کمجمعیت بودنْ آزادیِ سیاسی و اقتصادیِ زیادی هم داشتند. انگلیسیها در اوایل چندان علاقهای به این مناطق نداشتن و خودشون رو سرگرمِ مستعمراتِ پرثروت کرده بودن. پادشاهی انگلیس زمانی به فکرِ مالیاتگرفتن و برقراری مقرراتِ سیاسی در این مناطق افتاد که این مناطق به سطح مطلوبی رسیده بودن و در این موقع، جنگِ استقلالِ آمریکا رخ داد. {با تامل} جنگ استقلال آمریکا برای بهدست اوردن آزادی و استقلال نبود بلکه برای حفظ آزادی و استقلالهای موجود بود.
حتی اگر بردهداری رو هم در نظر بگیریم ایالات بردهدار، ثروتمندترین ایالات نبودن، بردهداری تنها عدهیِ کمی رو به هزینهیِ عدهی زیادی ثروتمند کرد و نه بیشتر.
راه توسعه، بهرهکشی از افراد و استخراجِ منابع طبیعی و ایجاد انحصار نیست، {با لحن تاکیدی} خلاقیت، روحیهی کارآفرینی و سختکوشی! عامل رشد و توسعه هستن و برایِ همینه که وقتی سیاستمدارها این فرآیند رو با مالیاتْ، یک دولتِ بزرگ و پرهزینه، ادارههای پرپیچوخم و مجوزهایِ بیشمار یا امتیازهای رفاقتی و قوم و فامیلی سخت میکنن، نتیجه یک کشورِ فقیره.
اما سختکوشی و تلاش و نوآوری هم همینجوری بهوجود نمیان، در واقع لازمه که نظام سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بهگونهای ساماندهی بشن که آدمها بر حسب شایستگیشون به جاه و مقام دست پیدا کننُ و نتیجهی تلاششون رو ببینن. خصوصیسازی به طور کلی کار بسیار بسیار خوبیه اما دیده شده در کشورهایی که فرهنگ و ساختارهای سیاسی لازم رو ندارن خصوصیسازی یا فرآیندهای رقابتی سالمی مثل مناقصه هم کارآمدی لازم رو ندارن. خصوصیسازی باعث میشه ثروت عمومی برسه دست فکوفامیل افراد قدرتمند و مناقصه هم همینطور. مثلا کارلوس اسلیم پولدارترین فرد مکزیک و هفتمین فرد پولدار دنیاست، او یک شرکت مخابراتی بزرگ رو در دست خودش داره و همونطور که حدس زدید ثروتش رو از انحصار به دست اُوُرده. برندهی مناقصهی طراحی فرودگاهِ بزرگِ مکزیکو سیتی هم کسی نبود جز… داماد کارلوس سیمز.
اگه اقتصادِ بهتر رو دوست داریم شاید وقتش رسیده ناراحتی دوستان و فامیل رو به جون بخریم و اگه قدرتی داریم ازش سو استفاده نکنیم. معایب پارتیبازی رو هممون میدونیم اما شاید بزرگترین عیب پارتیبازی یا نادیدهگرفتن اشخاص به دلیلی جز عدم شایستگی یا تبعیض به هر نوعی اینه که افراد یاد میگیرن عواملی بهجز شایستگی مهم ان و اینجوری میشه که رفته رفته آدما از تلاش ناامید میشن و یاد میگیرن روش برندهشدن تلاش نیست.
خُب پسْ، ثروت ملتها از کجا میاد؟ از ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگیای که به آدمها انگیزه میدن تلاش کنن و نتیجهی پاداششون رو به بهترین نحو ببینن.
{با حالت سریع}
میتونید ما رو در اینستا، توییتر، تلگرام یا تمامی پادگیرهای مورد علاقهتون دنبال کنید. کافیه دنبال اسکروجپادکست بگردید سر هم با s و c و دوتا o
چون که تو وضیت کرونا استودیو ها بسته ان، ما این پادکست رو توی کمد و انباریهای خونههامون ضبط کردیم.
اگر سوالی در مورد آدمها، جامعه، اقتصاد یا سیاست ذهنتون رو درگیر کرده میتونید از طریق تلگرام، اینستاگرام یا ایمیل اَزَمون بپرسید.
1 thought on “قسمت پنجم | ثروت ملل”
??????