دنیایی ویران، سربازانی زخمی و خانوادههایی خشمگین؛ همه به دنبال مقصری میگشتند که بهایِ سنگینِ این جنگِ ویرانگر رو بده. بهایِ چیزهایی که دیگه امکانِ بَرگَردوندَنِشون نبود. فرانسه و انگلیس بعد از جنگ یک هدف عمده داشتند:«اطمینان از اینکه آلمان دیگه هیچوقت تهدیدی براشون به حساب نیاد» : برای همین آلمان رو مجبور به پذیرش معاهدهی وِرسای کردند.
متنی که خوانید قسمتی بود از اپیزود سوم پادکست اسکروج. توی این قسمت بر میگردیم به سال ۱۹۱۸، سالی که در ماه نوامبر آن جنگ جهانی اول شروع شد.
توی این قسمت قراره چی بگیم؟
آلمان کشوریه که طی بارها ویران شده و خودش رو از نو ساخته. تا همین ۳۰ سال پیش، تحت تأثیر جنگ جهانی، هنوز هم در وسط آلمان دیواری بود که کشور رو به دو بخش تقسیم میکرد. با این حال امروز آلمان بزرگترین قدرت اقتصادی اتحادیهی اروپاست. چطور چنین چیزی ممکنه؟
متن این قسمت توسط سارا نوشته شد و مثل همیشه حسام برامون روایت کرد و امین هم ادیت.
بیشترین حمایت شما از ما، به اشتراک گذاشتن این محتوای رایگان با دوستاتون هست. منتظر نظراتون هستیم.
۱. عقیده هیتلر که زن نباید از خونه در بیاد و فرزندان آریایی به دنیا بیاره و اونا رو بزرگ کنه نهایتا اینکه درست نیست بگیم زمان هیتلر بیکاری کم شده Nazi Germany and the Economic Miracle
۲. در عرض یک شب اجناس احتکار شده و اجناسی که سالها توی بازار دیدهنشده بودن توی مغازهها پدیدار شدن، بازار سیاه ور افتاد، مردم از مبادله کالا با کالا دست کشیدن ۹.۵ ساعت برای پیدا کردن غذا و جیره وقت تلف میشده به ۴ ساعت رسیده
Economics The German Economic Miracle
۳. کاهش مالیات افراد با درآمد متوسط از ۸۵ به ۱۵ اما افراد با درآمد بالا تا ۹۰٪ مالیات میدادن
۴. از اول نیروی کار ماهر همچنان موجود بوده و تکنولوژیهای قوی اما ماشینآلات و کارخانهها نیست شده بودند. همونطوری که بادآورده رو باد میبره چیزی هم که سخت به دست اومده به آسونی از دست نمیره کلی چیزها بازسازی شدن از نو مثل شرکت بیمه https://www.youtube.com/watch?v=F8BLkAFpMCc
۴. بنگاههای کوچیک، ساعتسازی الان تونل سازی آرزوش این بوده که کارگر بیشتر داشته باشه The Secret To Germany’s Powerful Economy
۵. خوشاقبالی جنگ بین دو کره باعث شد جای کره جنوبی در صادرات رو بگیره
قسمت سوم اسکروج پادکست: معجزهی اقتصادی آلمان
یازده نوامبر ۱۹۱۸… جنگ جهانی اول.
چهار سال و سه ماه و دو هفته…
نیروهای محور شکست خوردند …
وَ جنگ پایان یافت…
دنیایی ویران، سربازانی زخمی و خانوادههایی خشمگین؛ همه به دنبال مقصری میگشتند که بهایِ سنگینِ این جنگِ ویرانگر رو بده. بهایِ چیزهایی که دیگه امکانِ بَرگَردوندَنِشون نبود. فرانسه و انگلیس بعد از جنگ یک هدف عمده داشتند:«اطمینان از اینکه آلمان دیگه هیچوقت تهدیدی براشون به حساب نیاد» : برای همین آلمان رو مجبور به پذیرش معاهدهی وِرسای کردند. طبق این معاهده، آلمان تنها میتونست یک نیروی صد هزار نفری برای حفاظت از خودش داشته باشه، نیرویِ دریاییِ آلمان باید تمام زیردریاییهایِ خودش رو تحویل میداد و حق نداشت بیشتر از شش ناوِ جنگی داشته باشه. این معاهده آلمان رو از ساختن تانک، هواپیماهای نظامی، توپخونههای سنگین و جنگافزارهای تهاجمی منع میکرد.
این معاهده مُستَعْمِراتِ آلمان در آفریقا، چین و اقیانوس آرام رو هم از آلمان گرفت و حتی بخشهایی از خاک آلمان رو هم به فرانسه واگذار کرد. اراضی وسیعِ حاصلخیزِ غربِ رودِ راین که زمانی در تصرف آلمان بود هم جدا و به متفقین داده شد.
با این معاهده، اقتصاد آلمان بسیار ضعیف شد. بخش قابل توجهی از زمینهایی که از آلمان گرفته شده بود، از نواحی مهم صنعتی و کشاورزی بودن، و بدتر از اون این بود که طبق معاهده، آلمان به عنوانِ مقصرِ شروعِ جنگ شناخته شده بود و از چِنین اقتصادی، تعهدِ پرداختِ غرامتی حدودِ ۶۰۰ میلیاردْ دلارِ امروزی رو گرفتن! این برای آلمان بسیار بسیار سخت بود.
آلمان هم مثل فرانسه و انگلیس خراب شده بود؛ اقتصاد آلمان آشفته بود و صحنهیِ سیاسیاش، بیثبات و پرآشوب.
آلمان، هم ثروتهاش رو از دست داده بود و هم راهِ چندانی برایِ کسب درآمد نداشت. مردم جز گرسنگی کشیدن چارهای نداشتند، چون متفقین جدا از معادن و کارخونههای آلمان، حاصلخیزترین زمینها رو هم از اونها گرفته بودن. اجناسی هم که آلمان میتونست تولید کنه اجازهی فروش در بازارهای متفقین رو نداشت. کاملا مشخص بود که آلمان از پس چُنین غرامتی برنمیآد.
دولت آلمان برای پاسخگویی به تقاضای مردم و همچنین متفقین، شروع به چاپِ اسکناسِ بیشتر کرد. ۱۳۳ چاپخونهی دولتی با ۱٬۷۸۳ دستگاهِ چاپْ روز و شب مشغولِ چاپِ پولِ رسمیِ آلمان، اسکناسهایِ مارک، بودند. کار به جایی رسیده بود که اسکناسهایی که به تعداد زیاد و با مبلغ دهها هزار مارک چاپ میشدند قبل از اینکه از چاپخونه خارج بشن مجدداً زیر ماشین چاپ میرفتن تا مبلغشون به میلیون تغییر کنه. قیمتها به صورت لحظهای، جار زده میشدند؛ دستمزد افراد به صورت ساعت به ساعت تعیین میشُدْ وَ چیزی به اسمِ قیمتْ روی اجناس وجود نداشت.
اسکناسهایِ مارک اینقدر بیارزش شدن که مردم ازشون برای عایقبندی، کاغذْدیواری و حتی کاغذْباطله برای روشنکردنِ اجاقِ آشپزخونه استفاده میکردن؛ گزارش شده وقتی زنی سبدی پر از اسکناس رو برای چند دقیقه جلویِ یک مغازه جا گذاشته، دزد سبد رو برده، اما اسکناسها رو نه.
در سال ۱۹۳۰ اقتصادِ آمریکا و بهتَبَعِ اون جهان دچارِ یک رکودِ بزرگ شد. این رکود برای ایالات متحده یک فاجعه بود. سرمایهدارانِ وحشتزدهیِ آمریکایی میخواستن وامی رو که به آلمان داده بودند پس بگیرن. شرکتها و صنایع، که تازه داشتن با کمکِ های خارجی رونق میگرفتن، دوباره دچار آشفتگی شدند و موج جدیدی از فقرُ بیکاریُ نارضایتی، آلمان رو فرا گرفت.
سی ژانویه ۱۹۳۳ …
هیتلر ظهور کرد …
یالمار شاخت وزیر اقتصاد شد …
محققین باور دارن که در شرایطِ بدِ اقتصادیْ، مردمْ امنیتِ اقتصادی رو به آزادیْ ترجیح میدن و علت ظهور هیتلر رو شرایط بد اقتصادی و تحقیر مردم توسط خارجیها میدونن. هیتلر با مشتهای آهنینش نه تنها قول اقتصاد بهتر بلکه امیدِ بازگشت عزت و افتخار به کشور رو میده. هیتلر در آغاز کارش اقتصادِ فاشیستیای رو ایجاد کرد که ویژگیهای عجیبی داشت. مثلا نرخ بیکاریْ زیرِ نظرِ هیتلر به شدت کم شد، اما بخشِ عمدهیِ کاهشِ بیکاری به این خاطر بود که مردها رو با دستمزدِ کم مجبور به کار میکردن و زنان همْ اجازهیِ کار نداشتند. از زنها انتظار میرفت که در خونه بمونند و به گسترش نژاد آریایی کمک کنن! از طرفی کارِ یهودیها هم ازشون گرفته شده بود و به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شده بودن. هیتلر که یهودیها و کمونیستها رو مقصرِ شکست در جنگِ پیشین میدونست احزاب کمونیست رو نابود کرد اما از طرفی تلاش کرد که وضع کارگرها رو بهتر کنه؛ مثلا با اینکه در اون زمان خودرو یک وسیلهی لوکس و مخصوص طبقهی ثروتمند بود، فولکسواگن به دستور مستقیم و با پیگیریِ شخص هیتلر ساخته شد تا کارگرها هم بتونند خودروی شخصی داشته باشن.
یکی از روشهایِ رونقدادن به اقتصاد، زیادکردنِ مخارجِ دولته و این اتفاق در زمانِ هیتلر به خوبی رخ داد. هیتلر شروع به ساختِ اتوبانهایِ عظیم و استخدامِ هزارانْ کارگرْ کرد و از سالِ ۱۹۳۶ به بعد هم کمکم به سمت اقتصاد جنگی حرکت کرد. در سال ۱۹۳۷ ۱۰درصد کلِ تولیدِ ملی آلمان مربوط به جنگافزارها و ارتش بود، یعنی سرمایهگذاری در جنگْ بیشتر از هر کشور دیگه. با توجهِ جدیِ هیتلر به تولیدات و صنایع نظامی، بسیاری از جَوونها در ارتش استخدام شدن و نرخ بیکاری به شدت کاهش پیدا کرد و از طرفی قوانینِ کنترلِ قیمتْ رواج پیدا کردند.
یک سپتامبر ۱۹۳۹ …
جنگ آغاز شد…
در سال ۱۹۳۸ یعنی یکسال قبل از آغازِ جنگ، متفقین غربی (فرانسه، بریتانیا، لهستان و کشورهای متحد با انگلیس) در هر دو حوزهیِ جمعیت و تولیدِ ناخالصِ داخلیْ ۳۰ درصد بزرگتر از نیروهای محور، آلمان و ایتالیا، بودند؛ اگر مستعمراتِ کشورها رو هم به این لیست اضافه کنیم، در مجموعْ نیروهایِ متحد با انگلیس از نظر جمعیتی ۵ برابر و از نظر درآمدی دو برابر بزرگتر از نیروهای متحد با آلمان بودند. در همین زمان در آسیا، چین هم با وجود اینکه جمعیتی شش برابر ژاپن داشت اما تولید ناخالص داخلیش تنها ۸۹ درصد بیشتر بود.
برتریِ جمعیتی و اقتصادیِ متفقین در همان اوایل با حملاتِ برقآسایِ آلمان و ژاپن نابود شد، وَ تا سالِ ۱۹۴۲ آلمان و نیروهای متحدش دستِ بالاتر رو داشتن. در این زمان فرانسه اشغال، و انگلیس رسما تنها شده بود. آلمان که انتظار داشت انگلیس تسلیم شه و اون رو خطری برای خودش نمیدونست، دست به بزرگترین اشتباه زندگیش زد و با افتخار به شوروی حمله کرد. هیتلر حتی تا نزدیکی مسکو هم پیشروی کرد امّا سرمایِ سردِ روسیه اون رو زمینگیر کرد.
آمریکا هم که در اکثرِ زمانِ جنگ فقط مشغولِ تجارت بود (تا حدی که به تنهایی دو سومِ تمام تجهیزات متفقین رو تولید میکرد، از کشتی گرفته تا هواپیما و توپخونه و تانک و کامیون و مهمات) با حملهی ژاپن وارد جنگ شد و شوروی هم که از قبل به متفقین پیوسته بود.
نهایتا ورق به نفع انگلیس و متحدانش برگشت و اگرچه دسترسیِ متفقین به موادِ اولیهی فراوان و ارزان دلیلِ برتریِ اونها بود، اما نباید عواملی مثل بیمیلیِ ژاپن و آلمان از دعوت زنان به کار و حرکتِ کُند و دیرِ آلمان به سمتِ اقتصادِ جنگی رو نادیده گرفت. علاوه بر اینها نه آلمان و نه ژاپن آمادهی یک جنگ طولانیمدت نبودند. اونها برای جبران این ضعف سعی کردند تا با بهرهکشی و اجبار میلیونها نفر به کار شرایط خودشون رو بهتر کنن. تخمین زده میشه آلمان حدود ۱۲ میلیون نفر، و ژاپن حدود ۱۸ میلیون نفر رو به بردگی گرفته باشند.
دومِ سپتامبرِ ۱۹۴۵…
شش سال و یک روز…
هیتلر خودکشی کرد…
جنگ پایان یافت…
وضع آلمان بعد از جنگِ جهانیِ دوم وحشتناک بود. بیش از ۲۰ درصد از کلِ ساختمانهای مسکونیِ آلمان نابود، مقدار غذایی که به هر نفر میرسید نصفْ و تولیداتِ صنعتی یکسوم شده بود. برایِ اینکه بدونید وضع چقدر خراب بوده شاید گفتن همین یک جمله کفایت کنه: افراد، آخر هفتهها، پیاده به نواحی روستایی میرفتن تا بتونن در ازای کالاهاشون محصولات غذایی بگیرن. اقتصاد اونقدر به هم ریخته بود که مردم شروع کرده بودند به مبادلهیِ کالابهکالا و کاشتِ محصولاتِ غذایی برای مصرفِ شخصی.
اقتصادِ آلمان در سال ۱۹۴۸ فقیر و مضمحل شده بود، نه فقط به خاطر خسارات جنگ! سردرگمی کامل در سیاستگذاری اقتصادی هم موثر بود.
عدهای باور داشتن ظرفیتِ صنعتیِ آلمان باید کاملاً از بین بره تا جلوی تبدیل شدن دوبارهیِ این کشور به یک تهدیدِ نظامی گرفته شه. اما این دیدگاه خیلی طرفدار نداشت چون تهدیدِ روزافزونِ شوروی باعث شده بود که انتقامجویی از آلمان اونقدر ها هم در اولویت نباشه. مشکلِ بزرگ این بود که آلمان بعد از جنگ، به چهار منطقه تقسیم شده بود که هر کدومْ تحتِ کنترلِ یکی از کشورهای انگلیس، فرانسه، شوروی و آمریکا بود. هر تصمیمی به توافقِ این چهار قدرت نیاز داشت که کار سختی بود و یکی از دلایل این سختی هم ناسازگاری و همراهی نکردن شوروی بود. بنا بر این اختلافات سیاسی، ایدئولوژیک و دیپلماتیک بین این کشورها هرگونه تصمیمگیری برای آلمان رو متوقف میکرد. چنین اوضاعی باعث شد که سیاستهای جیرهبندی غذا و کنترل قیمت از دوران نازیها ادامه پیدا کنه، چون هیچ توافقی در این باره که چه چیزی باید جایگزین شه وجود نداشت. در سال ۱۹۴۸ انگلیس، فرانسه و آمریکا توافق کردند که از اشغال آلمان دست بردارند و یک دولت مستقل آلمانی رو تاسیس کنند. ارهارد، یک اقتصاددان و بازرگان از ایالت باواریایِ آلمان، به عنوان وزیر اقتصاد برگزیده شد و شروع به اصلاحات اقتصادی گسترده، به خصوص در حوزهی پول کرد. به دلیل تورم بالا، پول آلمان عملاً بیارزش شده بود و اقتصاد عمدتاً به شکل تهاتری و کالا به کالا کار میکرد که به شدت ناکارا بود و مانعی برای رشد صنایع شده بود.
ارهارد برای نجات اقتصاد کشورش و رفع تورم یک واحد پولی جدید معرفی کرد. حجم پول به ۹۳ درصدِ سطحِ قبلی رسید اما این برای ارهارد کافی نبود؛ ا, باور داشت که قیمت مصوب باعث میشه تولید برای تولیدکننده صرف نکنه و همین باعث کمبود غذا و سایر کالاها میشه. با اینکه مقامات آمریکایی دستور داده بودند که قبل از تغییر قیمتهای مصوب باید رضایت اونها جلب بشه، بدون هماهنگی با مقامات آمریکایی که عملا قدرت آلمان غربی رو در دست داشتند، در همون روزی که پول جدید معرفی شد، سقف قیمت هم برداشته شد.
نوشته شده که فردای اعلام این خبر، مقام آمریکاییِ ارهارد رو احضار میکنه و بهش میگه که مشاورهاش تاکید دارن که برداشتن سقف قیمتها یک اشتباه بزرگه و ارهارد جواب میده {با لحن مناسب}:«بهشون گوش نکن ژنرال؛ مشاورای منم همینو میگن!»
برداشتن جیرهبندی غذا و سقف قیمتها اگرچه باعث میشد بعضی از افرادی که قبلا میتونستند یک سری چیز رو بخرند الان از کسب اونها محروم بشند اما این کار برای فعال کردن مکانیسم بازار آزاد و امکان تولید مجدد حیاتی بود. با برداشتن سقف قیمت در عرض یک شب اجناس احتکار شده و اجناسی که سالها توی بازار دیدهنشده بودن توی مغازهها پدیدار شدن. بازار سیاه ور افتاد و مردم که قبلا ۹.۵ ساعت در هفته رو صرف جستوجو برای پیدا کردن و خرید غذا میکردن فقط یکی دو هفته بعد از انجام این تغییرات برای پیدا کردن و خرید غذا کافی بود ۴ ساعت در هفته وقت صرف کنند و چیزهای بهتری هم پیدا میکردند.
با اینکه دولتهای قبلی آلمان به چاپ پول برای پرداخت بدهی و یا رونق دادن به اقتصاد اعتیاد پیدا کرده بودند اما ارهارد میدونست که سلامت پولی و ایجاد اعتماد به پول ملی بسیار مهمتر از توسعهی ناپایدار اقتصادیه. بدون پولی که مردم بهش اعتماد داشته باشند توسعهی اقتصاد هم بیمعنیه.
برای رسیدن به یک ساختار سالم و تورم پایین لازم بود که پول با قاعدهی معین چاپ بشه و دولت هم از خرج بیرویه و بودجهدادنهای غیرضروری خودداری کنه. بانک فدرال آلمان غربی و وزیر دارائی فدرال، شفر، تصمیم گرفتند که هرگونه تامین مالی تورمآمیز رو محدود کنند. با وجود اینکه تعداد بیکاران آلمانی موقعیت سختی رو به وجود اورده بود و با وجود اینکه چاپ پول یا افزایش مخارج دولت میتوانست تعداد بیکاران رو کم کنه اما اونها با سرسختی از سیاست مشترک خود دفاع میکردند. با گذشت زمان و در سایهی یک ساختار اقتصادی سالم و بدون دخالتهای کوتاهمدت دولت، کم کم شغلها توسط بخش خصوصی ایجاد شدند و نهایتا مردمی که قدرت خرید غذا رو نداشتند هم توسط رونق اقتصادی جذب شدند و رفاه زندگی خودشون رو به سطحهای بالاتری رسوندند. چون ساختارهای اقتصاد درست و محکم شده بودند دیگه لازم نبود که دولت شغل ایجاد کنه و خانوادههای آلمانی شروع به تاسیس کارگاههای تولیدی کوچیک کردن که امروزه همین نوع کارگاهها رمز موفقیت اقتصاد آلمان دونسته میشن. ۶۷٪ صادرات آلمان از همین شرکتهاست. بعد از دهسال، ریاضتکشیدن و دستمزد کم در ازای کار زیاد هم گذشت و اقتصادی که زمانی مردمش به کاشت سیبزمینی برای نمردن از گشنگی رو اورده بودن خودش رو اونچنان ساخت که بهراحتی با پیشرفتهترین اقتصادهای اروپا مقایسه میشد. کارگران آلمان غربی غذای خوب میخوردند و از کالاهای لوکسی مثل تلویزیون استفاده میکردند و به تئاتر و بازیهای فوتبال میرفتند و ازدحام ماشینها در خیابانهای عریض آلمان غربی ترافیک ایجاد میکرد.
نه نوامبر ۱۹۸۹ …
دیوار برلین فرو ریخت …
۳ اکتبر ۱۹۹۰ …
اتحاد دوباره ی آلمان….
و اینجا پایان داستانه …
و نه، شاید هم شروع دنیایی جدید
{با حالت سریع}
میتونید ما رو در اینستا، توییتر، تلگرام یا تمامی پادگیرهای مورد علاقهتون دنبال کنید. کافیه دنبال اسکروجپادکست بگردید سر هم با s و c، با دوتا او
اگر سوالی در مورد آدمها، جامعه، اقتصاد یا سیاست ذهنتون رو درگیر کرده میتونید از طریق تلگرام، اینستاگرام یا ایمیل اَزَمون بپرسید. ما این پادکست رو با همکاری کانون گویندگی و اجرای دانشگاه شهید بهشتی ضبط کردیم.
3 thoughts on “قسمت سوم | معجزهٔ اقتصادی آلمان”
کاش بیشتر در مورد اقتصاد کشور ها صحبت کنید.
اتفاقا درحال تولید یکی از خوباش هستیم، تا چند وقت دیگه منتشر میکنیم
Pingback: دموکراسی و آموزههایی از آن (قسمت اول) - اسکروج