قسمت دوازدهم اسکروجپادکست: «رؤیای سوخته»
داشتن یه سرپناه امن، یکی از ابتداییترین و بدیهیترین نیازهای ما آدماست؛ ولی وقتی شرایط اقتصادی اونقدر سخت و پیچیده میشه که افراد، حتی امکان تأمین این نیاز رو هم از دست میدن اونوقت باید چیکار کرد؟ توی این قسمت قراره بیایم و درباره بحران مسکن مخصوصا توی کشور خودمون صحبت کنیم و ببینیم چی میشه که خونهدار شدن برای ما میشه یه رویای سوخته؟
نویسنده این قسمت: حمیدرضا رنجبرزاده | روایت: حسام مدنی و مریم عزیزی | پژوهشگر: افشین جاوید | تدوین: علیرضا جلالی | مدیرتولید: امین قطبیفر | مدیر فضای مجازی: سارا ساردوئی نسب
این قسمت با حمایت خانه اندیشه ورزان تولید شده است.
پیشنهاد میکنم اگه به محتواهای اقتصادی علاقه دارید حتما کانال اسکروج در یوتیوب رو دنبال کنید.
اگر دوست داشتین میتونین از ما در سایت حامی باش حمایت مالی کنید، کافیه روی لینک پایین بزنید.
| ـــــــــــــــ رؤیای سوخته ـــــــــــــــ |
[حسام]: مریم به نظرت خودسوزی با بنزین با صرفه تره یا گازوئیل؟
[مریم]: اصلن چرا باید به همچین چیز وحشتناکی فکر کنی؟
[حسام]: آخه داشتم به این فکر میکردم که چی میشه یه آدم حاضر میشه چنین کاری با خودش بکنه و خودشو بسوزونه؟
[مریم]: چیزی که میدونم اینه که واقعا تصورشم سخته
[حسام]: چی بگم والا، بریم این قسمت رو شروع کنیم و سلام من حسام مدنیام،
[مریم]: و منم مریم عزیزی،
[حسام]: و چیزی که میشنوین، اپیزود دوازدهم پادکست اسکروجه، تو این قسمت قراره درباره مسکن و مشکلاتش حرف بزنیم، اینکه وضعیت فعلی مسکن چجوریه و ببینیم بقیه کشورها برای حل این مشکل چیکار کردن؟
[آهنگ ابتدایی]
[حسام]: یادمه چند وقت پیش همینجوری که تو اینترنت میگشتم یه داستانی رو خوندم از خودسوزی یه زن انگلیسی. ماجرا از این قرار بود، این خانم که اسمشم فک کنم ملانی اسمیت بود تو یه محله از محله های شمال لندن به اسم بارنِت (Barnet) زندگی میکرده. بحران مسکنی که تو اون سال ها به وجود میاد باعث میشه قیمت کرایه خونه تو انگلیس یه چیز عجیبی زیاد بشه. خب قاعدتا از اون سمت صاحبخونه اسمیتم اومد و یه مبلغ زیادی رو برای تمدید قرارداد درخواست کرد که از توان این بنده خدا خارج بود. با خودش میگه چیکار کنم و چیکار نکنم، پا میشه میره دفتر مسکن شورای شهر بارنت تا بلکه اونجا یه فرجی بشه ولی خب مث اینکه همون داستان شتر و خواب و پنبه دونه بوده.
سال ۲۰۱۵ فک کنم اواسط ماه اگوست بود که دوباره پا میشه میره همون دفتر مسکن که اخرین زورهاش رو هم بزنه که بازم فایده ای نداشته و مثل اینکه هیچ کس یه جواب درست نمیده بهش. خلاصه این ه اینقدر که حل نشدن مشکلش بهش فشار اورده بود که همونجا بنزین رو میریزه رو خودش و کبریت رو میزنه و ته این داستانم با مرگش تموم میشه.
[مریم]: چقدر دردناک و غم انگیزه
[حسام]: حالا جالب ماجرا اینه که اون سال به همه کارمندهای شورا دستور داده بودن تا درباره این ماجرا با هیچ خبرنگاری صحبت نکنن، گزارش این اتفاقم فک کنم یکسال تو روزنامه گاردین بعد منتشر شده بوده.
(شاید برای خیلیامون بیمعنی به نظر برسه؛ ولی از اون طرف ممکنه برای خیلیامون اتفاق افتاده باشه که بعد از سالها زندگی توی یه محله، اونقدر بهش عادت کنیم که زندگی تو یه جای دیگه، برامون غیرقابلتصور باشه. ملانی اسمیت، (Melanie Smith) شهروند ۵۰ سالهی بریتانیایی، جزء دستهی دوم محسوب میشه. اون بعد از سالها زندگی تو محلهی بارنِت (Barnet) که از محلههای شمال لندن محسوب میشه، جوری به محیط زندگیاش خو میگیره که جابجا شدن از اونجا، براش غیرقابل تصور میشه؛ ولی این وسط یه مشکلی برای خانم اسمیت پیش میاد. بحرانِ مضاعفِ مسکن تو اون سالها، باعث میشه قیمت کرایهی خونه تو انگلستان، به طرز شدیدی افزایش پیدا کنه. صاحبخونهی خانم اسمیت، مبلغی رو برای تمدید قرارداد درخواست میکنه که اون، توان پرداختش رو نداشته. این اتفاق یه معنای ساده داشته! خطرِ بیخانمان شدن، دور و برِ خانم اسمیت شروع میکنه به پرسه زدن! اون زمان زیادی رو صرفِ گشتن میکنه؛ ولی نمیتونه یه سرپناه توی بارنِت برای خودش دست و پا کنه. خانمِ اسمیت، ناامید از همه جا و با چند ماه اجارهی عقب افتاده، تنها راه باقیمونده رو توی دفترِ مسکنِ شورای شهر بارنِت جستوجو میکنه؛ ولی اونجا هم آبی براش گرم نمیشه.
روز ۱۵ آگوست ۲۰۱۸، اون برای آخرین بار به شورای شهر بارنت مراجعه میکنه. برای آخرین بار خواسته و مشکلش رو شرح میده و اینبار بههمریختهتر از همیشه؛ اما وقتی از تیمِ «بیخانمانهای قانونیِ شورای شهر»، بازم جواب درست و درمونی نمیگیره، صدای فریادش توی شورا میپیچه. یکی از شاهدای عینی میگه که ملانی اسمیت فریاد زده: «مجبورم نکن این کار رو انجام بدم!» این شاهد ادامه داده که: «من تصور کردم اون خانم داره کسی رو تهدید میکنه که بهش حمله کنه، ولی بعد یهو دیدیم اون زن، خودش رو آتیش زد!» یک نگهبان به سرعت سعی میکنه آتیش رو خاموش کنه. خانم اسمیت به بیمارستان منتقل میشه و چندین ماه تحت مراقبتای ویژه قرار میگیره ولی دست آخر، این خودسوزی باعثِ مرگش میشه. طبق گزارشها، به کارمندان شورا دستور داده شده بود که دربارهی این حادثه، با خبرنگارا صحبت نکنن. روزنامهی گاردین برای اولین بار، اونم یکسال بعد از خودسوزی، گزارشی از این اتفاق رو پوشش میده.)
[مریم]: مشابه این داستانی که گفتی رو منم شنیده بودم. البته برای یه آقایی این اتفاق افتاده بود که تو الجزایر زندگی میکرده. مثل اینکه صاحبخونه اون آقا هم تهدیدش کرده بود که به خاطر کرایه های عقب افتاده از خونه بیرونش میکنه. این بنده خدا هم با اینکه سنی نداشته، فک کنم حدود ۳۵ سالش بود و تازه دوتا بچه هم داشته خودش رو میسوزونه. حالا حسام، یه سوال، به نظرت علت این اتفاق چیه؟ فک میکنی قیمت اگه یه کم زیاد بشه مردم خودسوزی میکنند؟
[حسام]: والا فک نمیکنم با افزایش کم قیمت یکی بیاد و خودش رو بسوزونه!
[مریم]: دقیقا؛ آماری که وجود داره میگه که بین سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ هزینه مسکن تو الجزایر ۵۰۰ درصصصصدددد افزایش پیدا کرده!!
(اما ملانی اولین نفر نبوده که به خاطر وضعیت مسکن، خودسوزی میکنه. به عنوان مثال، تو سال ۲۰۱۵ یعنی حدود سه سال قبل از ملانی اسمیت، یه مرد تو الجزایر به خاطر مشکلات مسکن، خودسوزی میکنه. صاحبخونهی این مرد، تهدیدش کرده بوده که به خاطر کرایههای عقب افتاده، از خونه بیرونش میکنه. اون مرد ۳۵ ساله، با وجود اینکه پدرِ دو فرزند بوده، دست به خودسوزی میزنه. به نظرت علت این اتفاق چیه؟ فک میکنی قیمت اگه یه کم زیاد بشه مردم خودسوزی میکنند؟ شاید بشه علت این اتفاق رو توی افزایش ۵۰۰ درصدی هزینهی مسکن توی الجزایر، اونم تو حد فاصل سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ دونست. )
[حسام]: (با صدای غمگین) یادمه بهمن پارسال بود که تو خبرگزاری ها خودسوزی یه مرد از اهالی روستای چشمه کبود خیلی سر و صدا کرد. بنده خدا با بچه هاش برای حل مشکلش میره بنیاد مسکن ایلام و وقتی بعد از کلی رفت و امد هیچ اتفاقی نمیفته، همونجا جلوی چشم بچه هاش خودش رو میسوزونه.
(اما ملانی آخرین نفر هم نبوده! تو ایرانِ خودمون هم از این اتفاقات تلخ داشتیم. بهمن ۱۴۰۰ بود که این خبر، توی خیلی از خبرگزاریهای فارسیزبان منتشر شد: یکی از اهالیِ روستای چشمه کبود، همراه با دو فرزندش به بنیاد مسکن استان ایلام مراجعه میکنه؛ ولی به خاطر اینکه بعد از چندین و چند بار اومدن و نتیجه نگرفتن، همچنان درخواستش بین زمین و هوا معلق میمونه، جلوی چشم بچههاش، اقدام به خودسوزی میکنه.)
[حسام]: ولی مریم سوال اصلی اینجاست، اینکه چرا این افراد، از همچین روش خشن، اعتراضی، کُشنده و زجرآورِ خودسوزی استفاده میکنن؟ مگه زندگی با اونا چیکار کرده که حاضر میشن دردِ خودسوزی رو تحمل کنن و از این طریق، به زندگیِ خودشون پایان بدن؟
[مریم]: فکر کنم با آمارهایی که قراره جلوتر بدم به جواب این سوال برسیم.
[آهنگ میانهی ترجیحاً غمناک]
[مریم]: داشتن یه سرپناه امن، یکی از ابتداییترین و بدیهیترین نیازهای ما آدماست؛ ولی وقتی شرایط اقتصادی اونقدر سخت و پیچیده میشه که افراد، حتی توان تأمین این نیاز رو هم از دست میدن، چنین اتفاقات تلخی رقم میخورن.
مقایسهی وضعیتِ «دورهی انتظارِ خریدِ مسکن» بین سالهای ۹۵ و ۹۹ توی تهران، میتونه در شناخت بیشتر این شرایط سخت و پیچیده، به ما کمک کنه. دورهی انتظار برای خرید یک آپارتمانِ متوسط تو شهر تهران، تو سال ۹۵ حدود ۴۱ سال بوده حالا به نظرت تو سال ۹۹ چقدر شده؟
[حسام]: با توجه به اینکه فقط ۴ سال گذشته پس نباید خیلی تغییری کرده باشه، ایممممم فک کنم مثلا باید حدود ۵۰ سال شده باشه!
[مریم]: کاش اینجوری بود ولی این رقم رسیده به حدود ۹۷ سال! این یعنی دورهی انتظار، تو اواخر قرن پونزدهم شمسی، از سنِ امید به زندگی تو ایران که متوسط ۷۶ ساله، بیشتر شده! اونم نه یکی دو سال، بلکه ۳۱ سال بیشتره!…. (با تمسخر و خنده) فکرشو بکن؛ یعنی اگه ما از همون بدو تولد تلاش کنیم برای خونهدار شدن، احتمال اینکه خونهدار بشیم از احتمال اینکه زنده بمونیم کمتره! تازه، این واسه وقتیه که از تورم و افزایش قیمت تو این سالا، صرف نظر کنیم!
تو همین سالِ ۹۹، طبق آمارا ۳۳ درصد از خانوادههای ایرانی، از جمله خود بنده که اجاره نشین بودم، اجارهنشین بودن و سال به سال هم داره این درصد، افزایش پیدا میکنه. تو ایران، زمان انتظار واسه خونهدار شدن ۲.۴ برابر و هزینهی تأمین مسکن ۱.۳ برابرِ عُرف جهانیه.
حالا جالب و البته دردناک اینه که طبق دادههای مرکز ملی آمار، متوسطِ قیمت فروشِ هر متر واحد مسکونی تو شهر شیراز، توی سال ۱۳۹۰، ۶۸۰ هزار تومن بوده؛ یعنی خونه متری ۶۸۰ تومن. همین قیمت برای سال ۱۴۰۰ تبدیل میشه به متری ۱۱ میلیون تومن! این یعنی یه رشد حدوداً ۱۶ برابری، اونم طی یک دهه! همین آمار برای شهر اصفهان، نشون میده که تو سال ۹۰، خونه متری ۹۱۰ هزار تومن بوده و این قیمت برای ۱۴۰۰، به متری ۱۳ میلیون میرسه! این یعنی یه رشدِ ۱۴۰۰ درصدی!
[حسام]: حالا از اون طرف درآمد مای جوون ایرانی چقدر بیشتر شده؟
[مریم]: نکته همین جاست، حداقل دستمزد تو سال ۹۱ حدود ۳۹۰ هزار تومن بوده و تو سال ۱۴۰۰، حدود ۲ میلیون و ۶۵۰ هزار تومن. این یعنی تو مدتی که قیمتهای مسکن ۱۶ برابر و ۱۴ برابر شدن، حداقل دستمزد تو کشور فقط ۶٫۸ برابر شده!
[حسام]: وقتی گفتی قیمت مسکن تو ایران ۱۶ برابر شده به این فکر کردم که چقدر اون خارجیه سوسول بوده که ۵ برابر شدن قیمت ها رو تحمل نکرده. ای خدا
دقیقا . خب، حالا اینا به کنار، مهم اینه بدونیم چه عواملی این وضعیت عجیب و غریب، که ازش با عنوان «انفجار قیمت مسکن» یاد میکنن رو رقم میزنه؟ پاسخ [اسم و سمت پژوهشگر] میتونه بهمون کمک بکنه:
[پرسش از پژوهشگر: چه دلایلی، باعث شدن وضعیت مسکن در ایران به مرز یک بحران اجتماعی خطرناک برسه و هر روز شاهد افزایشهای وحشتناک قیمت مسکن باشیم؟]
[مریم]: با هم مشکلات رو مرور کردیم و دلایلشون رو هم شنیدیم. حالا شاید بهترین وقته که ببینیم با این وضعیت، چیکار میشه کرد. دست روی دست بذاریم؟ یا میشه یه کاری کرد که وضعیت بهتری رو شاهد باشیم؟
[حسام]: ولی خب میدونیم که مشکل مسکن فقط مختص ایران نیست. خیلی از کشورهای دیگه هم با این چالشها دست و پنجه نرم کردن و میکنن که مثالهاش رو قبلتر شنیدیم. یکی از این کشورها، سنگاپور بوده. مریم یادته یه متنی درباره وضعیت مسکن توی سنگاپور خونده بودیم؟
[مریم]: آره، خیلی جذاب بود اتفاقا
[حسام]: دقیقا، تجربهی ما از مسکنِ عمومی و دولتی، یه سری خونه با تیراژ بالا ولی با کیفیت نسبتاً پایینه؛ اما توی سنگاپور داستان کاملاً متفاوته. حدود ۸۰ درصد از سنگاپوریها، توی همین مسکنهای عمومی زندگی میکنن که دولت، اونا رو خوب و ایمن ساخته و تمیز نِگهشون میداره. از طرف دیگه حدود ۹۱ درصد از مردم تو این کشور، صاحبِ خونه هستن. اگر بخوایم مقایسه کنیم، شاید جالب باشه همین درصد برای آمریکا و انگلستان، تقریباً ۶۳ درصده. اما به نظرت وضعیت تو سنگاپور، همیشه اینقدر خوب بوده؟
[مریم]: به هیچ وجه
[حسام]: سنگاپور توی اواسط قرن بیستم، اوضاع عجیب و غریبی رو تجربه کرده. تو ۱۹۴۲ و زمانی که مستعمرهی بریتانیا بود، توسط ژاپن اشغال میشه. وینستون چرچیل اسم این اتفاق رو «بدترین فاجعه و بزرگترین تسلیمِ تاریخ بریتانیا» میذاره. جنگ جهانی دوم که تموم میشه، تو سال ۱۹۴۵ کشور دوباره توسط بریتانیا اشغال میشه. هیجده سال بعد یعنی تو سال ۱۹۶۳، سنگاپور به عنوان عضوی از فدراسیون مالزی، استقلال خودش رو از بریتانیا به دست میاره. در نهایت دو سال بعدش یعنی تو سال ۱۹۶۵، از مالزی جدا میشه و بالاخره، جمهوری سنگاپور شکل میگیره.
زمانِ استقلال از بریتانیا، مسکن اصلاً اوضاع و احوال خوبی نداشته و کشور با بحران شدید مسکن مواجه بوده. تو سال ۱۹۶۰، اولین نخست وزیر سنگاپور، لی کوان یو (Lee Kuan Yew) و دولتش، یه هیئتی راهاندازی کردن به نام «هیئت مسکن و توسعه» یا به اختصار «اچدیبی» (HDB). ماموریت این هیئت، ساخت واحدهای اجارهای برای اقشار کمدرآمد بوده. تو اون سالا، تعداد زیادی از مهاجرا، خصوصاً مهاجرای مالزیایی، تو محلههای فقیرنشین و با بدترین وضعیتِ بهداشتی، زندگی میکردن. ماجرا وقتی وخیمتر میشه که بدونیم «اچدیبی» زمانی شروع به کار کرده که تنشهای نژادی بین چینیها و مالاییها، تو اوج خودش بوده. حالا این وسط یه اتفاق تلخ، وضعیت رو بدتر هم میکنه. ۲۵ می ۱۹۶۱، تو محلهی بزرگِ «بوکیت هو سویی» (Bukit Ho Swee) یه آتیشسوزی مرگبار رخ میده و کلِ مساحت ۴۰۰ هزارمترمربعیِ این محله، با خاک یکسان میشه. ۴ هزار نفر کشته میشن و ۱۶ هزار نفر، بیخانمان. شاید تا اینجا، دلِ خیلیهامون واسه «اچدیبیِ» بندهخدا سوخته که تو چه شرایطی، کارش رو شروع کرده؛
[مریم]: اما دولت، تمام قربانیان آتیشسوزی رو، فقط تو یه سال، اسکان داد و تو یه دورهی پنج ساله، خونههای جدید رو توی همون محل فاجعه، بنا کرد. واکنش سریع دولت، رضایت مردم رو در پی داشت و راه رو برای پروژهی «مسکن عمومی سنگاپور» راحت کرد. تا سال ۱۹۶۵، «اچدیبی» موفق شد بیشتر از ۵۱ هزار واحد آپارتمان بسازه و ۴۰۰ هزار نفر رو اسکان بده. این یعنی حدود یکچهارم جمعیتِ اون موقعِ کشور، دیگه مشکلِ تأمینِ مسکن نداشتن. اتفاق بعدی از ۱۹۶۴ شروع شد که «اچدیبی» شروع کرد به فروختن این آپارتمانها به مردم. چطوری؟ خیلی ساده! سنگاپوریا موظف شدن یه بخشی از حقوق خودشون رو توی یک طرح دولتی به نام «صندوق تأمین مرکزی» ذخیره کنن. هدف اولیهی این صندوق فقط واسه بازنشستگی بود ولی تو سال ۱۹۶۸، دولت اجازه استفادهی از این صندوق رو برای تأمین هزینههای مسکن داد و اینطوری، روزبهروز به آمار صاحبخونههای سنگاپوری، اضافه شد.
برخلاف خیلی از کشورها که توشون اینطور مسکنهای عمومی، واسه قشر ضعیف و کمدرآمدِ جامعه ساخته میشن و خب، کیفیت چندان خوبی هم ندارن، مسکن عمومی سنگاپور، واسه عموم مردم ساخته شده. تازه مخاطبین این طرح، با طیف وسیعی از خونههای مختلف روبرو بودن؛ از آپارتمانای دو اتاقهی معمولی گرفته تا واحدهای لوکس با استخر شنا و سالن بدنسازی. قیمت این مسکنها هم ۲۰ تا ۳۰ درصد، کمتر از قیمتهای موجود تو بازارهای خصوصی بودن. البته این طرح، یه روندی هم واسه خونهدار شدن داشته: شما باید اول درخواست بدید، بعد آپارتمانِ مورد نظرتون رو با توجه به تواناییها و علاقهمندیهاتون سفارش بدهید، آخرشم چند سال صبر کنید تا خونهتون حاضر و آماده بشه. یه شرطی هم این وسط بوده که تا ۵ سال، حق فروش این مسکن به خریداران داده نمیشده.
[حسام]: حالا جالب اینه که هیئت «اچدیبی» که توی سال ۱۹۶۰ و با اون وضعیتِ سخت و پیچیده، کارش رو شروع کرده بود، تا امروز بیشتر از ۱ میلیون واحد مسکن توی سنگاپور ساخته؛ اونم سنگاپوری که امروز، فقط ۵٫۶ میلیون نفر جمعیت داره. درصد شهروندایی که توی مسکن عمومی زندگی میکنن، از ۹ درصد تو سال ۱۹۶۰، به ۸۲ درصد توی سال ۲۰۱۶ افزایش پیدا میکنه.
ساده است! برنامهریزی دقیق، عزم و جدیت دولت تو اجرا، مدل درست برای اجرا چه تو تأمین مالی و چه تو ساخت واحدهای مسکونی و تنوع خوبشون که با سلیقههای مختلف و سطح درآمدهای مختلف، سازگاری داشته، باعث میشه وضعیت مسکن تو سنگاپور، از یه بحران شدید برسه به یکی از بهترین کشورهای دنیا از لحاظ مسکن.
[آهنگ میانه]
[مریم]: وضعیت مسکن تو کشورمون [مکث] اصلاً خوب نیست و توی جامعهی ما، داره تبدیل به یه بحران اجتماعی خطرناک میشه.همین چند وقت قبل یه توییتی رو دیدم از یه روزنامه که خبر درگذشت یکی از همکاران شون رو داده بودن. ماجرا از این قرار بوده که قراردادِ ایشون با صاحبخونهاش برای سال قبل، ۸۰ میلیون پیش و ۵ میلیون اجاره بوده. صاحبخونه برای سال جدید، ۲۰۰ میلیون پیش و ۱۵ میلیون اجاره طلب میکنه! این آقا که این شرایط رو میبینه، چندین روز دنبال خونه میگرده؛ ولی چیز مناسبی پیدا نمیکنه. بعد از ناامید شدن از پیدا شدن یه خونه که با بودجهاش تناسب داشته باشه، شب میخوابه و دیگه هیچوقت، چشماش رو باز نمیکنه….. فشار قیمتهای کمرشکن مسکن، به همین راحتی، باعث ایستِ قلبیِ یه خبرنگار میشه.
خونهدار شدن برای خیلی از ماها، عملاً تبدیل به یه رؤیای سوخته شده و فقط داریم دست و پا میزنیم که همین خونهی اجارهایمون رو حفظ کنیم…..
خلاصه….. داستان مسکن تو ایران و خیلی از کشورهای دیگه، داره به یه تراژدی تلخ و دردناک تبدیل میشه و اگه اقدام درستی در قبال وضعیتِ بازار مسکن انجام نشه، با یه فاجعهی اجتماعی روبرو هستیم؛ گرچه تجربهی سنگاپور نشون میده که میشه کاری کرد که یه کشور بحرانزده به لحاظ مسکن، تبدیل بشه به یکی از بهشتهای خونهدار شدن!
[آهنگ پایانی]
[حسام]:
چیزی که شنیدین اپیزود دوازدهم اسکروج بود. همونجوری که تو قسمت قبلم گفتیم، توی این فصل، قراره به مهمترین مسئلهها و مشکلات اقتصادی تو ایران بپردازیم و با کمک پژوهشگرها و اندیشهورزهای ایرانی، این مسائل رو دقیقتر بررسی کنیم. ما هم با زبان اسکروجیِ خودمون، یکشنبه درمیون اونا رو با شما به اشتراک میذاریم. این قسمت با همکاری خانه اندیشه ورزان تولید شده
[مریم]:
اگه این قسمت رو دوست داشتین، ممنون میشیم اونو با دوستاتونم به اشتراک بذارید، همین به اشتراک گذاشتن بزرگترین حمایتیه که میتونید از ما داشته باشید. کانال یوتیوب اسکروج رو هم دوست داشتید دنبال کنید، سعی میکنیم با همین زبون ساده و خودمونی براتون یه سری محتوای تصویری تولید کنیم که فکر کنم خوشتون بیاد. کافیه تو یوتیوب، اسکروج پادکست رو سرچ کنید یا روی لینک تو کپشن کلیک کنید.