اولین تفاوت بین دموکراسی اولیه و دموکراسیهای امروزه این است که این شکل اولیه حکومت پدیدهای در مقیاس کوچک بود. در بعضی موارد، حکومتداری فقط در سطح یک جامعه کوچک صورت میگرفت، همانطور که در مورد هیداتسا(Hidatsa)، یک گروه بومی آمریکایی که در حاشیه رودخانه میسوری زندگی میکردند، اتفاق افتاد. وقتی حکومت به این شکل محلی بود، شوراها معمولاً جلسات را تشکیل میدادند. در موارد دیگر، مانند پادشاهی ماری بین النهرین، یک شهرت بزرگتر وجود داشت.
اما دموکراسی اولیه همچنان یک پدیده محلی بود که از طریق مجامع شهرها به صورت جداگانه انجام میشد. مثلا ممکن بود برای بررسی چگونگی تخصیص مالیات جمع شوند. نادرتر بود که شاهد یک دموکراسی اولیه باشیم که دارای یک مجمع در مقیاس بزرگتر باشد و اعضای آن از مناطق مختلف باشند مثل چیزی که در کنفدراسیون هورون شاهد هستیم. حتی در این مثال هم هرچند ادعا میشود هورون منطقه نسبتا بزرگی بوده اما قلمرو توافق شده چیزی حدود ۵۶ کلیومتر از غرب به شرق و ۳۰ کیلومتر از شمال تا جنوب بوده است. همچنین جمعیت هم نسبت کمتری در مقایسه با دموکراسیهای مدرن داشته است. گفته میشود جمعیتی در حدود ۲۰۰۰۰ هزار نفر در آنجا ساکن بودهاند.
مقیاس کوچک پیامدهای مهمی برای ماهیت سیاست داشت. در آتن کلاسیک، در میان هیداتسا(Hidatsa) و در پادشاهی ماری، کسانی که حق مشارکت در سیاست را داشتند، تمایل داشتند که این کار را به روش بسیار مستقیم و فشرده، به ویژه در مجالس محلی انجام دهند. در دموکراسی مدرن، مشارکت بسیار گسترده است – اغلب گسترده تر از دموکراسی اولیه – اما عمیق نیست.
برای اکثر ما، فقط به رأی دادن در انتخاباتِ هر چند سال محدود است و در بین سالها این دیگران هستند که تصمیمات را میگیرند. خطر بالقوه این ترتیب، همانطور که از زمان تولد جمهوریهای مدرن توسط ناظران زیرک، مشاهده شده است، این است که شهروندان ممکن است نسبت به افرادی که در واقع روزانه دولت را اداره میکنند و تصمیمات ویژهای که ممکن است تحت تأثیر آنها گرفته شود، بی اعتماد شوند. شایان ذکر است که، در میان دموکراسیهای باسابقه امروزه، یک رابطه قوی وجود دارد که به موجب آن مردم کشورهای با جمعیت بیشتر تمایل دارند اعتماد کمتری به دولت داشته باشند.
ما به سرمایه گذاری های جدیدی نیاز داریم که ارتباط شهروندان با دولت را بهبود ببخشد
یكی از راههای حل مسئله مقیاس، تفویض اختیار بسیار بیشتر به ایالتها، استانها و مناطق است. امروزه افرادی وجود دارند از جمله تحلیلگر سیاسی آمریکایی یووال لوین، کسی که در اینجا به اصلی که از آن پیروی میکند اشاره میکند و میگوید: قدرت را به کمترین سطح خود انتقال بدهید. در برخی از دموکراسیهای غربی، مانند کانادا، آلمان یا ایالات متحده، وجود یک سیستم فدرال تضمین کننده این طبقه بندی است که در حال حاضر در بسیاری از سیاستها چنین است. اما این استراتژی فقط تا اینجا ادامه دارد. به عنوان مثال، در مورد موضوعات مهم تجارت خارجی، دیپلماسی یا پرسشهای مهم قانون اساسی، تعیین سیاستهای خاص برای هر کشور، منطقه یا استان غیر عملی است.
اگر نتوانیم به “همه سیاستها محلی است” بازگردیم، یک گزینه دیگر این است که ببینیم برای ارتباط بهتر شهروندان با یک کشور دوردست چه کاری میتوان انجام داد. از لحاظ تاریخی، یکی از راههای این اتفاق سرمایهگذاری در انتشار اطلاعات است.
جمهوری اولیه در ایالات متحده نمونه مهمی از این دست سرمایهگذاری دولت برای غلبه بر مشکل مقیاس است. در “شماره ۱۰ فدرالیست” (۱۷۸۷) ، جیمز مدیسون نوشته بود که یک جمهوری بزرگ به طور طبیعی کمتر از یک کشور کوچک دچار تلاطم میشود. اما چند سال پس از تصویب قانون اساسی، او آهنگ بسیار متفاوتی را شروع کرد. در مقالهای با عنوان “افکار عمومی“، مدیسون در مورد دشواری در جمهوری گستردهای که مردم میتوانند خود را در مورد دولت آگاهی دهند، نوشت. بنابراین او از توزیع یارانهای روزنامهها حمایت کرد و این به تصویب قانون خدمات پستی ۱۷۹۲ منجر شد.
جهان امروز بسیار متفاوت از سال ۱۷۹۲ است. شهروندان، اگر بخواهند، میتوانند خود را در اطلاعات درست و غلط غرق کنند. این نشان میدهد که ما باید به سرمایهگذاری های جدید بیندیشیم که ممکن است شهروندان را با دادن منابع اطلاعاتی که با واقعیت در ارتباط هستند بهتر به دولت متصل کند و در مورد ایالات متحده از شعلهور شدن نژادپرستی طولانی مدت جلوگیری کند. در برخی از کشورها، به ویژه ایالات متحده و انگلستان، مطبوعات محلی، اگرچه شناخته شدهتر از رسانههای ملی مورد اعتماد احزاب هستند، اما با شرایط اقتصادیای روبرو هستند که منجر به از بین رفتن آنها میشود. یارانه خبرگزاریهای محلی میتواند پول خوبی باشد، همانطور که یارانهای که کنگره آمریکا در سال ۱۷۹۲ به آن رای داد مناسب بود.
یکی از دلایل بیاعتمادی و از هم گسیختگی در دموکراسیهایی با مقیاس بزرگ، قطببندی در جامعه است. دو قطبی شدن میتواند اشکال مختلفی داشته باشد، مانند تنش بین طبقات مختلف افراد در یک جامعه، یا اختلاف نظر بین افراد ساکن در مکانهای مختلف. دموکراسیها امروزه مجموعه گستردهای دارند. قطبهای عقیدتی درحال افزایش هستند و در نتیجه اکثرا به داشتن دموکراسی متمایلاند.
با این همه کسانی که در مراکز شهرهای جهانی زندگی میکنند تجربه متفاوتی از جهان را دارند تا کسانی که در جاهای دیگر زندگی میکنند. چه روستاهایی که داخل کشور آمریکا باشند یا یک شهرنشین مرکز انگلستان و یا حتی تضاد بین شهرهای غربی در ترکیه با دیگر مناطق شرقی این کشور، همه و همه نشان دهنده این تفاوت هستند. در بسیاری از این موارد، دانشمندان علوم سیاسی نشان دادهاند که قطببندی نامتوازن است، زیرا افراد منتخب در جناح راست از اصلیترین افراد برای انتقال به افراط بودهاند. مسئله تضاد جغرافیایی برای مردم در اوایل دموکراسیها ناشناخته نبود و آنها راههای خلاقانهای برای رفع آن یافتند. گرچه ما نمیتوانیم به سادگی راهحلهایی را که آنها پیدا کردهاند کپی کنیم، اما مطمئناً میتوانیم از آنها یاد بگیریم.
مثلا اصلاحاتی را كه كلیستنس در آتن از سال ۵۰۸ قبل از میلاد اجرا كرد، در نظر بگیرید. در دهههای قبل از این تاریخ، آتنیها با شورای چهار صدسالهای که توسط سولون در اوایل قرن ۶ قبل از میلاد تاسیس شده بود، یک شکل جمعی از حکومت را توسعه داده بودند. این شورا از ۱۰۰ عضو تشکیل شده بوده که هرکدام از یکی از ۴ قبیله تاریخی آتن آمده بودند که احتمالا به طور اصلی خانواده محور و یا کار محور بوده باشند که این بستگی به منابع و شرایط بوده است.
در حالی که این سیستم نمایندگی برابر برای هر قبیله فراهم میکرد، تا آنجا که خصومت بین این گروهها وجود داشت – حتی میتوان گفت قطب بندی – سیستم نمایندگی این تنش را تقویت میکرد. کلیستنس با به دست گرفتن قدرت در سال ۵۰۸ قبل از میلاد، به دنبال تغییر امور بود و با از بین بردن چهار قبیله سنتی و ایجاد ۱۰ قبیله جدید برای جایگزینی آنها، جامعه آتن را نوسازی کرد. ارسطو بعداً یکی از عناصر مهم اصلاح کلیستنس را بازگو کرد: وی گروههای محلی منفردی را به نام demes که به قید قرعه به هر ۱۰ قبیله جدید تقسیم میشدند، تعیین کرد، بنابراین “اعضای چهار قبیله قبلی را” با یکدیگر مخلوط میکند. ارسطو همچنین اظهار داشت كه كلیستن اطمینان حاصل كرد كه قبایل جدید از نظر جغرافیایی متمركز نیستند. در عوض ، هر یک عضو deme از شهر، ساحل و فضای داخلی شبه جزیره آتیک بودند.
ادامه دارد…
نویسنده: David Stasavage | مترجم: امین قطبیفر
منبع: aeon
1 thought on “دموکراسی و آموزههایی از آن (قسمت دوم)”
Pingback: دموکراسی و آموزههایی از آن (قسمت اول) - اسکروج