بعد از انتشار کتاب اصول اقتصاد سیاسی جان استوارت میل در سال ۱۸۴۸ میلادی تجزیه و تحلیل اقتصادی برای مدت بیست سال رونقی نداشت تا اینکه در سال ۱۸۷۰ میلادی ویلیام استنلی جونز که در دانشگاه لندن به عنوان دانشجوی دوره فوق لیسانس در رشته اقتصاد مشغول تحصیل بود در سن بیست و چهار سالگی اصل «فایده» یا «مطلوبیت» را در تجزیه و تحلیل اقتصادی خود به کار برد.
در سال ۱۸۷۱ میلادی جونز کتابی تحت عنوان نظریه اقتصادی سیاسی منتشر کرد. هدف او از انتشار این کتاب تجدید نظر در اصول اقتصادی مکتب کلاسیک با استفاده از مفهوم مطلوبیت نهایی و ریاضیات مربوط به آن بود. در همان زمان، اقتصاددان دیگری به نام کارل منگر در اتریش و بر همان اساس علم اقتصاد را مورد بررسی قرار داد.
سرانجام در سال ۱۸۷۴ میلادی یک اقتصاددان فرانسوی به نام لئون والراس در سوئیس افکار علمی جونز و منگر را به محافل اقتصادی آن کشور معرفی کرد. والراس اولین اقتصاددانی است که با طرح «نظریه تعادل عمومی»، سعی کرده است که با استفاده از معادلات ریاضی نشان دهد که چگونه جامعه براساس فرضیات خاص در وضعیت تعادل عمومی قرار میگیرد.
این سه دانشمند بنیانگذار مکتبی هستند که در تاریخ عقاید اقتصادی به دو صورت نامگذاری شده است. اول «مکتب نئوکلاسیک» که این نام به دلیل اینکه آنها به نوعی اندیشههای کلاسیکها را احیا کردند و درنهایت به همان نتایج لیبرال کلاسیکها رسیدند. در واقع نظریهشان زاییده افکار کلاسیکها است به آنها داده شده است. دوم چون در مرکز توجه آنها اصل مطلوبیت نهایی و کاربرد آن در علم اقتصاد قرار دارد، مکتبی که استدلالهای آنها را در مورد پدیدههای مختلف اقتصادی بدین مضمون به کار میبرد نام «مکتب نهائيون» را گرفته است و از این رو، افکار این اقتصاددانان در تاریخ عقاید اقتصادی «انقلاب نهائيون» نام گذاری شده است.
عقاید این سه دانشمند را بعدا آلفرد مارشال در انگلستان، فریدریش فون ویزر و يوجين فرن بوم باورک در اتریش، جان بیتس کلارک در آمریکا، ویلفردو پارتو در ایتالیا به نحوی اشاعه و گسترش دادند.
یکی از خصوصیات این مکتب آن است که علم اقتصاد از دیدگاه بنیانگذاران آن بر اصل «لذت و رنج» تعبیر می شود. به عبارت دیگر، از آنجا که انسان طبعا در جست و جوی تمتع بیشتر و با کوشش کمتر است، علم اقتصاد مطالعه منطق محاسبه عقلایی و اقتصادی است که با حداقل هزینه حداکثر رضایتمندی خاطر انسان را فراهم آورد. در این استدلال فرض نئوکلاسیکها مستتر است مبنی بر آنکه منافع شخصی محرک فعالیتهای تولیدی انسان است.
یکیدیگر از خصوصیات مکتب نئوکلاسیک این است که بنیانگذاران آن تمایل دارند با استفاده از اصول «حد نهایی» و «مطلوبیت نهایی» که در قالب «نظریه مطلوبیت اصلی» بررسی میشود یک نظریه کامل محاسبه اقتصادی به وجود آورند که در همه جا صادق باشد. جونز، منگر و والراس از نظریه مطلوبیت اصلی برای تدوین نظریه مبادله و نظریه ارزش مبادله استفاده میکنند.
فون ویزر اصل «مطلوبیت نهایی» را در قالب نظریه هزینه فرصت مناسب به کار می برد. بوم باورک در نظریه بهرهی خود سود سرمایه را با استفاده از مطلوبیت نهایی سرمایه مورد بررسی قرار می دهد و در این نظریه ارزش های حال و آینده سرمایه را مقایسه میکند.
فیلیپ ویکستید و کلارک اصل «حد نهایی» را در نظریه توزيع درامد مورد استفاده قرار دادهاند و تأکید کردهاند که قیمت هر یک از عوامل تولید به وسیله آخرین واحد آن عامل تعیین می شود که خریداری آن در شرایط رقابت آزاد برای صاحب بنگاه مطلوب باشد و بالاخره مارشال این اصل را در نظریه عرضه و تقاضا در بازار کالا و نیروی کار در بازار کار به کار میبرد.
منبع:
این متن از کتاب “تاریخ عقاید اقتصادی” نوشته “دکتر فریدون تفضلی” انتشارات “نشر نی” چاپ سال ۱۳۹۷ آورده شده است و حقوق نشر آن برای نویسنده اصلی محفوظ است.