قسمت یازدهم اسکروجپادکست: «خصوصیبازی!»
تو این قسمت، قراره با یه واژهی پرتکرار اقتصادی، کلنجار بریم: خصوصیسازی. اصلا این همه خصوصیسازی خصوصیسازی که میگن و یه سازمان اختصاصی هم تو کشور براش تشکیل شده، بالاخره خوبه یا بد؟ خصوصیسازی خودش یه هدفه یا اینکه نه، یه وسیلهست واسه تحقق یه هدف؟
نویسنده این قسمت: حمیدرضا رنجبرزاده | روایت: حسام مدنی و مریم عزیزی | پژوهشگر: میلاد بیگی | تدوین: علیرضا جلالی | مدیرتولید: امین قطبیفر | مدیر فضای مجازی: سارا ساردوئی نسب
این قسمت با حمایت خانه اندیشه ورزان تولید شده است.
| ـــــــــــــــ خصوصیبازی ـــــــــــــــ |
[حسام]: سلام من حسام معدنیام
[مریم]: و منم مریم عزیزی
[حسام]: و این اپیزود یازدهم پادکست اسکروجه، اپیزود یازدهم، اولین قسمت از فصل دوم.
[مریم]: تو این فصل قراره دربارهی اقتصاد ایران، مشکلات و معضلاتی که داره صحبت کنیم؛ اللللبتههه به کمک پژوهشگرای ایرانی تا بتونیم مسائلو دقیق تر بررسی کنیم و به زبون ساده و خودمونی باهاتون به اشتراک بذاریم ، تو این فصل قراره خانا هم همراهمون باشه.
[حسام]: توی این قسمت میخوایم بریم سراغ خصوصی سازی؛ اه نه ببخشید خصوصی بازی!
اممم خب نظر تو چیه؟ خصوصی بازی یا خصوصی سازی؟
[مریم]: به نظرم بهتره که تا آخر اپیزود رو با هم گوش بدیم و بعد تصمیم بگیریم
چون قراره که یه مهمون ویژه هم داشته باشیم و تو رسیدن به جواب این سوال، کمکمون کنه
[حسام]: پس بریم ادامه اپیزود رو با هم بشنویم
[آهنگ ابتدایی]
[حسام]: خب بذارین قبل از اینکه بریم سراغ خصوصی سازی [توی ایران]
{لحن مرموز باشه چون میخوایم این بچه رو معرفی کنیم}
یه سر بریم saratov روسیه؛
اونم دقیقاً اکتبر ۱۹۶۶؛
جایی که پسربچهای توی جنوب غربِ شوروی سابق، متولد میشه. پسربچهای که در ۱۸ ماهگی مادرش و حدود دو سال بعد، یعنی زمانی که فقط ۴ سالش بوده، پدرش رو هم در یک حادثه از دست میده و مجبور میشه پیش اقوام فقیرِ خودش زندگی کنه. شاید خیلی از ما فکر کنیم که این پسربچه، چه آیندهای میتونه داشته باشه؟ ولی شاید براتون جالب باشه که همین پسربچه، تو سال ۲۰۰۳ یعنی زمانی که تنها ۳۷ سال داشت، یکی از باشگاههای معروف انگلیس رو به مبلغ ۱۴۰ میلیون پوند خریداری میکنه! درست حدس زدید، داریم راجع به رومن آبراموویچ، مالک یا بهتره بگیم مالکِ سابقِ باشگاه چلسی صحبت میکنیم؛ اما چه اتفاقی میفته که یه پسربچه از اون وضعیت، به این موقعیت میرسه؟
بیایید یکم برگردیم عقبتر. آبراموویچ بیشترِ دوران کودکی و نوجوانی خودش رو، توی جمهوری کومی (Komi Republic) که یکی از جمهوریهای روسیهست، در فقر و سختی گذرونده. تو ۱۶ سالگی مجبور میشه درس و مدرسه رو رها کنه و بهعنوان مکانیک مشغول به کار میشه. کمی بعدتر، به خدمت اجباری در ارتش سرخ شوروی میره. بعد از تموم شدن خدمتِ مُــ [مکث] سربازی در سال ۱۹۸۶، به کارهای مختلفی رو(ی) میاره، از فروشِ اسباببازی پلاستیکی گرفته تا عطر و دئودورانت؛ اما اتفاق اصلی از جایی شروع میشه که رومن آبراموویچ یواش یواش رو میاره به صنعت نفت و گاز و کم کم ، با آدمهای بانفوذ، پولدار و متصل به قدرت (یا همون اُلیگارشهای اقتصادی روسیه)، ارتباط برقرار میکنه. آبراموویچ حتی سوءسابقه هم داره! در سال ۱۹۹۲ دستگیر میشه، به این خاطر که گفته میشد از اسناد جعلی برای به دست آوردنِ ۵۵ تانکر گازوئیل استفاده کرده. هرچند اون، همهی این اتهامها رو رد کرد.
سه سال بعد، یعنی در سال ۱۹۹۵، مهمترین اقدام اقتصادیِ عمرش رو انجام میده و توی یک مزایدهی دستکاری شده، شرکت نفتیِ «سیبِ نفت» رو به قیمت ۲۵۰ میلیون دلار از دولت روسیه خریداری میکنه. وکلای آقای آبراموویچ میگن «این حرف که اون ثروت عظیمش رو از راه تخلف به دست آورده، هیچ مبنایی نداره.» با این حال، در سال ۲۰۱۲، اون توی دادگاهی در بریتانیا، اعتراف کرد که برای کمک به انجام معاملهی سیبِ نفت، رشوه پرداخته کرده! در هر صورت این شرکت، سودتپلی برای آبراموویچ داشت و سالانه کلی پول به جیب اون و شرکاش زد. قصه زمانی جالبتر میشه که همین شرکتی که فقط به قیمت ۲۵۰ میلیون دلار خریداریاش کرده بود رو ۱۰ سال بعدش، یعنی در سال ۲۰۰۵ به قیمت ۱۳ میلیارد دلار، به همون دولت روسیه میفروشه؛ یعنی اگر از سودآوریهای شرکت در این ۱۰ سال صرفنظر کنیم، صرفاً از طریق خرید و فروش یه شرکت دولتی، سرمایهی خودش رو ۵۲ برابرررر میکنه!
همهی این اتفاقات دقیقاً زمانی رقم میخورن که تو همون حوالی، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رخ داده بود و اصلاحات گستردهای در قوانینِ روسیه، در حال انجام بودن. یکی از این اصلاحات «خصوصیسازی»های گسترده در اوایل و اواسط دههی ۹۰ میلادی بود که تحت مدیریت بوریس یِلتسین (Boris Yeltsin) صورت گرفت؛ کسی که بعد از انحلال اتحاد جماهیر شوروی، نخستین رئیسجمهور منتخب روسیه به شیوهی دموکراتیک بود. تو اون سالها، داراییهای دولتی روسیه بهویژه تو بخشهای صنعتی، انرژی و مالی دستخوشِ خصوصیسازیهای گسترده شدن؛ اما چطور؟ داستان این خصوصیسازیها دقیقاً چیه ؟
خصوصیسازی (یا همون واگذاری سهام شرکتهای دولتی به بخش خصوصی) تو پهناورترین کشور دنیا، فراز و نشیبهای زیادی داشته؛ ولی تو یه دیدِ کلی، میشه دوتا گام رو براش در نظر گرفت:
{تیتر گام ها لحن خبری داشته باشه}
گام اول: بیایید همه را سهامدار کنیم!
تو بازهی حدودی ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴، اولین مرحله از خصوصیسازیِ بنگاههای دولتی به صورت گسترده انجام میشه. دولتمردای روس اومدن یه سری اسناد مالکیتی به ارزش ۱۰ هزار روبل طراحی کردن که میشد معادل حدوداً ۶۳ دلار و این اسناد به حدود ۱۴۴ میلیون شهروند روسی، فروخته شد. اما این وسط یه مشکلی بود، اونم اینکه اکثر این سهامدارها که کارگرا و کارمندای شرکتها و صنایع مختلف بودن، سهام خودشون رو به ارزونترین قیمت ممکن فروختن. علتش چی بود؟ مردم روسیه سالهای سال تو یک کشور کمونیستی زندگی کرده بودن و اساساً با چیزی به اسم «مالکیت» خیلی آشنا نبودن! از طرفی خیلی از اونا، به پول نقد برای گذرانِ زندگیشون نیاز داشتن. تازه، اونا عادت کرده بودن که صبح پاشن، برن سر کار و شب هم برگردن خونه. یه جورایی با زندگی کارمندی و کارگری، اُنس و الفتی داشتن و دوست داشتن سرِ ماه که میرسه، یه حقوق ثابت و مطمئن دریافت کنن. این شد که سهام از دست مردم در اومد و به دست افراد ثروتمند جامعه افتاد و همین به رشد اختلافِ طبقاتی، دامن زد.
{تیتر گام ها لحن خبری داشته باشه}
و اما گام دوم: وام میدهیم، سهام بخرید!
این مرحله بین سالهای ۹۴ تا ۹۶ میلادی رقم خورد؛ دقیقاً تو سالهایی که دولت روسیه با کسری بودجه مواجه بود. این شد که اموال دولتی رو طی مزایدههایی کرایه دادن و در ازای اون، از بانکهای خصوصی پول قرض کردند؛ این یعنی عملاً سهام شرکتها به صورت مستقیم در برابر پول واگذار میشد. بانکها به مردم وام میدادن تا اونا بتونن سهام بخرن. چیزی که باعث شد فسادهای گستردهای شکل بگیره، چون بانکها هم خودشون مسئول قیمتگذاری سهام شرکتها بودن، هم خودشون مسئول پرداخت وام به مردم! نتیجه چی بود؟ اینکه سهامِ ارزون شرکتهای دولتی روسیه توسط پولدارهای روس، اونم تو یه سری فرآیند غیرشفاف خریداری شد که جناب رومن آبراموویچ قصهی ما، یکی از همین پولدارها بود. آش اونقدر شور شد که مردم روسیه واسه این فرآیندها، از لفظ «Privatisation» [پراویتازیشن] ،که میشه همون خصوصیسازیِ خودمون، استفاده نمیکردن؛ بلکه به جاش میگفتن «Gratification» [گرَتیفیکیشن] به معنی «چنگ زدن و ربودن»!
ته قصه طوری شد که بعد از اجرای این خصوصیسازیها، افراد محدودی تونستن کنترل شرکتهای دولتی رو در اختیار خودشون قرار بدن و در عمل، باعث شد روسیه بالاترین سطح اختلاف سرمایه رو توی دنیا داشته باشه که از اون به عنوان «فاجعهبارترین سقوط اقتصادی یک کشور صنعتی در تاریخ صلح» یاد شده. حتی دولت روسیه هم مجبور شد تو سال ۱۹۹۶، به اجرای بد برنامهی خصوصیسازی اعتراف کنه. چیزی که حتی ولادیمیر پوتین، توی یک مصاحبه در سال ۲۰۰۳، وقتی که ازش دربارهی خصوصیسازیِ روسیه سوال کردن، اینطور روش صحه گذاشت که: «فروش کامل اموال دولتی، اونم تو مقیاس کلان، دلایل عقلانی و اقتصادی نداشت، بلکه صرفاً بهخاطر مسائل سیاسی صورت گرفت. میشه گفت خصوصیسازیها واسه ایجاد یه طبقه اجتماعی انجام شد تا از منافع اونها دفاع ، و از بازگشت روسیه به وضعیت قبلیاش، جلوگیری کنه.»
[آهنگ میانه]
[مریم]: حالا که داستان خصوصی سازی توی شوروی سابق رو شنیدیم; بیان برگردیم و یه سر به خصوصی سازی توی ایران بزنیم و بینیم خصوصی سازی چیه و چه جوری اجرا شده؟ اصلا این همه خصوصیسازی خصوصیسازی که میگن، بالاخره خوبه یا بد؟ خصوصیسازی خودش یه هدفه یا اینکه نه، یه وسیلهست واسه تحقق یه هدف؟
تو ایران حدود صد و هفففده تا سازمان و نهاد و دستگاه داریم! یکیشون سازمان خصوصیسازی هست و یکی از بزرگترین پروژههای این سازمان، خصوصی کردنِ ایرانخودرو و سایپا بوده؛ ولی داستان خصوصیسازی این دو تا شرکت هم مثل قضایای خصوصیسازی روسیه، قصهی پرغصهای داره. قصهای که از اواخر دههی ۸۰ شمسی شروع شده و همچنان ادامهداره! اتفاقی که میفته چیه؟ در انتهای این فرایندِ خصوصیسازی، درصد مالکیت دولت از ایرانخودرو به ۱۴% و از سایپا به ۱۷% میرسه. خب پس میتونیم این دو تا به اصطلاح غولِ خودروسازی وطنی رو خصوصی بهحساب بیاریم؟! جوابی که میلاد بیگی، پژوهشگرِ صنعتِ خودرو در موردِ این سؤال با پادکست اسکروج به اشتراک گذاشته، روایت متفاوتی داره:
[صدای سوال پخش نمیشه و فقط پاسخ رو میشنویم]
[پرسش از میلاد: قضیهی سهامهای شبهدولتی و سهام چرخهای چی هست که تو پژوهش گفتید دولت، عملاً بیش از ۵۰ درصد مالکیت داره رو خودروسازها؟!]
اما داستانِ خصوصیسازی خودروسازها هنوز ادامه داره! حالا که خصوصیسازی تا حد قابلتوجهی انجام نشده و دولت هنوز به صورت مستقیم و غیرمستقیم، سهم زیادی از خودروسازها رو در اختیار داره، آیا توی کنترلکردنِ این دو تا غول، موفق بوده؟ شاید دونستن این نکته که چندین نهاد دولتی، ماهها تلاش میکنن که توی بحث قیمتگذاری، بفهمن بالاخره این قیمتها از کجا اومدن ولی موفق نشدن، به ما کمک بکنه! قیمتهای بالا در برابر کیفیتهای [مکث]
اساساً انگیزه واگذاری این دو تا بزرگوار چی بوده؟ اینکه مدیریت تو صنعت خودرو کار سخت و پیچیدهای هست، قبول! ولی این سخت بودن، انگیزهی خوبی برای واگذاری به نظر نمیرسه. حالا اگر این وسط دخل و خرج دولت یکم نامیزون بشه و واگذاری هم به این علت باشه، آشِ واگذاری شورتر از قبل میشه. میلاد اینجا هم روایت جالبی از این آشِ شور داره:
[پرسش از میلاد: انگیزههای دولت از واگذاری خودروسازها چی بوده؟]
اما باید اعلام کنیم که متاسفانه، داستانِ خصوصیسازی خودروسازها هنوز ادامه داره! مصاحبهی معروف و عجیبی از مدیرعامل وقت ایرانخودرو تو سال ۱۳۹۰ موجود هست که گفته: «در دههی ۶۰ که پیکان تولید میشد، اگر خودرو چهار چرخ نداشت هم مردم خودرو را میبردند!» انگار انحصار میتونه این توانمندی رو ایجاد بکنه که همچنین جملاتی رو بشنویم! شاید یه مقایسه، اینجا برامون جالب باشه که شروع صنعت خودرو تو ایران، به سال ۱۳۳۲ برمیگرده که شرکت فیات ایران، خط تولیدش رو راهاندازی کرد. ایران خودروی فعلی و ایران ناسیونال اون موقع هم، تو سال ۱۳۴۱ دیده به جهان گشود که ۴ سال بعد یعنی سال ۴۵، جناب آقای پیکان رو روانه بازار کرد. کرهجنوبی هم تو دههی ۶۰ میلادی عزمش رو برای راهاندازی صنعت خودروسازی جزم کرد و تو سال ۱۹۶۲ (که میشه همون ۱۳۴۱ خودمون) سه تا شرکت بزرگ کرهای، کارشون رو شروع میکنن. همزمانی جالبی شد، نه؟! حالا مقایسه وضعیت امروزِ خودروسازهای وطنی با چشم بادومیها هم که خب، … بگذریم.
همونطور که این قضیهی حمایت از خودروسازها، میتونه به جای رشد، لوسشون بکنه و انحصار مخرب براشون بهوجود بیاره، خودِ همین انحصار هم میتونه بلای جونِ خصوصیسازی بشه. چیزی که میلاد بیگی، براش از عبارتِ «تبدیل انحصار دولتی به انحصار خصوصی» استفاده کرده:
[پرسش از میلاد: انحصار چه ضربهای به خصوصیسازی شرکتهای خودروسازی و حتی سایر زنجیرههای صنعت خودرو مثل قطعهسازی میزنه؟ و اینکه چرا انحصار خصوصی رو به مراتب، خطرناکتر از انحصار دولتی میدونید؟]
به نظر میرسه که خصوصیسازی، چه از نوع ایرانیاش، چه روسیاش و چه تو هر ساختار اقتصادیِ دیگه، هدف نیست. وسیله و ابزاریه که در کنار بقیهی سیاستها و راهبردها، باید توسعهی صنعتی، به دست آوردنِ فناوری، ورود به بازارهای جهانی و توانِ رقابت رو بهوجود بیاره که اگر نیاره، یعنی اون داستانِ خصوصیسازی، همچنان ادامه خواهد داشت!
[آهنگ پایانی]
[حسام]:
چیزی که شنیدین اپیزود یازدهم و قسمت اول از فصل جدید اسکروج بود. ما توی این فصل قراره بیایم به مهمترین مسئلهها و مشکلات اقتصادی تو ایران بپردازیم با کمک پژوهشگرها و اندیشهورزهای ایرانی، این مسائل رو دقیقتر بررسی کنیم و با زبان اسکروجیِ خودمون، یکشنبه درمیون اونا رو با شما به اشتراک بذاریم. توی این مسیر هم خانا یا همون خانه اندیشهورزان ایران، داره ما رو همراهی میکنه.
[مریم]:
اگه این قسمت رو دوست داشتین، ممنون میشیم اونو با دوستاتون به اشتراک بذارید و ما رو حمایت کنید. پادکست اسکروج توی همهی پادگیرها در دسترس هست و میتونید ما رو تو اینستاگرام، یوتیوب، توئیتر و تلگرام هم دنبال کنید.
همچنین خوشحال میشیم اگه موضوع خاصی ذهنتون رو درگیر کرده و یا دوست دارید که ما بهش بپردازیم، اون رو از طریق ایمیل، سایت و شبکههای اجتماعی به دستمون برسونید.