مورخین غربی عقاید اقتصادی، قرون وسطی را یک دوره هزارساله فقر و تاریکی افکار و اندیشههای اقتصادی میدانند. آنها تقریبا همگی، پس از بررسی اجمالی آرای اقتصادی حکمای یونان و روم ناگهان به قرن هجدهم میرسند و کار را عملا با آداماسمیت شروع میکنند. برای مثال، جوزفشومپیتر که یکی از جامعترین کتابهای سیراندیشههای اقتصادی را تحت عنوان “تاریخ تحلیل اقتصادی” در ۱۲۶۰ صفحه و در غرب نوشته و در سال ۱۹۵۴ برای اولین بار بعد از مرگ او انتشار یافته است، بعد از بررسی افکار اقتصادی جهان باستان در این کتاب به یک دوره پانصدساله در قرون وسطی میرسد که خود آن را «شکاف بزرگ» مینامد که به افتخار او به شکاف شومپیتر معروف شده است.
به عقیده شومپیتر، سیر اندیشه اقتصادی در این دوره که مقارن با ۸۰۰ تا ۱۳۰۰ م است، متوقف میشود. وی معتقد است که در این پانصدسال، هیچ چیزی در مورد اقتصاد، نه گفته شد، نه تحقیق شد، نه نوشته شد، و نه حتی عمل شد و سپس می نویسد:
«… در سال ۱۳۰۰ میلادی سن توماس آکویناس کارهایی را در اقتصاد شروع کرد.»
اظهار نظر شومپیتر این سوال را مطرح میکند که اگر فرضیه مهم و اصلی در تاریخ عقاید اقتصادی فرضیه تداوم است، پس چرا شکاف؟ و در ضمن چگونه اسکولاستیکها که در واقع همان نویسندگان حکمت و فلسفه قرون وسطی بودند، توانستند در قرون سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم آن همه اصول، عقاید و آرای فکری را ارائه کنند؟ شومپیتر معتقد است که کار عمده اسکولاستیکها در واقع دو چیز بود: آنها در وهله اول از فلسفه ارسطویی الهام گرفتند و مجددا آن را احیا کردند و در وهله دوم کار مهم آنها مربوط به تحقیقات آکویناس میشود؛ از طرف دیگر، با توجه به اینکه این پانصد سال (۸۰۰-۱۳۰۰ م.) که در واقع مصادف است با دوران رنسانس اسلامی یا عصر طلایی اسلام که از قرن هشتم تا قرن یازدهم میلادی به طول انجامید و عصر شکوفایی و عظمت تمدن اسلامی را نشان میدهد، این سؤال تاریخی پیش میآید که چگونه اندیشههای علمای مسلمان روی عقاید اسکولاستیکها تاثیر میگذارد و به چه صورت مورد استفاده آنها نیز قرار میگیرد؟
شومپیتر عمدا و یا سهوا به این سؤال جواب نمیدهد و فقط در فصل دوم کتاب خود و آن هم در پاورقی به نفوذ علمای مسلمان روی اقتصاد اسکولاستیک به طور مختصر و با اشاره به نام ابنسينا (Avecina) و ابنرشد اکتفا میکند، درحالی که در این پانصدسال دانشمندان مسلمان مطالعه دقیق افکار افلاطون و به ویژه ارسطو و با تدوین آثار زیادی توانستند اصول و آرای فکری یونانیان قدیم را به اسکولاستیکها انتقال دهند و آنها نیز توانستند از طریق استفاده از این آثار با فلسفه یونان آشنا شوند.
بنابراین، می توان گفت که دانشمندان مسلمان این دوره اسلاف اسکولاستیکها بودند و در واقع نقش مهم خود را به عنوان پلی بین فلسفه یونان قدیم و فلسفه اسکولاستیک ایفا کردند. در نتیجه شکاف بزرگی که شومپیتر از آن صحبت میکند، نمیتواند در تاریخ عقاید اقتصادی قابل قبول باشد و به لحاظ فرضیه تداوم، پانصدسالِ مورد نظر شومپیتر دورهای است که در آن اندیشههای اقتصادی جهان اسلام قابل بررسی است. شومپیتر و دیگر تاریخنگاران غربیِ اندیشههای اقتصادی، عقاید اقتصادی متفکران بزرگ اسلامی مانند خوارزمی، اماممحمدغزالی، ابونصرفارابی، ابنسینا، ابنرشد، خواجهنصیرالدینطوسی و دیگران را نادیده میگیرند که همگی متعلق به این دوره هستند.
همچنین، در این دوره اروپاییان با تمدن اسلامی و تمدن مشرق زمین و همچنین منابع مادی آشنا شدند که مسلمانان در نقاط مختلف کره زمین به دست آورده بودند. جنبههای مادی تمدن اسلامی، یعنی بازرگانی، صنعت و کشاورزی، بر تمدن اروپای غربی همزمان خود برتری داشت. هنر، علم، فلسفه، پزشکی و به طور کلی دانش علوم بشری مصداقهای این برتری بود.
بنابراین، از اقدامات مهمی که در قرون وسطی انجام شد اخذ فلسفه یونان از طریق تلاش علمی دانشمندان اسلامی بود. در واقع میتوان گفت که دانشمندان مسلمان (مانند فارابی، ابنرشد، ابنسینا و غزالی) با مطالعه دقیق افکار افلاطون، ارسطو و حتى افلاطونیان جدید، اصول فکری یونانیان قدیم را به اروپاییان انتقال دادند. در این رابطه باید اشاره کنیم که اغلب اسامی دانشمندان مسلمان در آثار اولیه فضلای سدههای میانه در اروپا به کار رفته است. برای مثال، فلسفه سنتوماسآکویناس شبیه فلسفه ابنسینا است و او در کتاب سیستم خداشناسی خود در چند مورد از ابنسینا به طور مستند اقتباس کرده است.