طبق استدلال اندرو مارکچیک، وجود رهبران مخاطره پذیر و ائتلافهای رانتجو احتمال جنگ را افزایش میدهد. آیا این نکته در منازعه بین آمریکا و ایران مصداق دارد و منجر به جنگ میشود؟
تحلیل سیاست خارجی و پیشبینی پذیر کردن آن یک علم است که در عصر کنونی بیش از حد پیچیده شده است. نباید نگاه تک علتی به آن داشته باشیم. جنگ به مثابه یکی از مهمترین مفاهیم روابط بین الملل به صورت اعم تنها از سوی یک علت تحریک نمیشود. بلکه مجموعه عوامل در کنار یکدیگر منجر به این مهم میشود.
آنچه که مشخص است رهبران مخاطره پذیز و ائتلافهای رانت جو بخشی از این عوامل هستند. ولی در کنار آنها فضای بین المللی، وضعیت داخلی یک کشور و علل دیگری نیز وجود دارد. در این یادداشت سعی داریم ابتدا به بودن یا نبودن رهبران مخاطره پذیر و ائتلافهای رانتجو بین دو کشور پیببریم. در ادامه به این سوال پاسخ دهیم که آیا این عوامل در نهایت منجر به جنگ ایران و آمریکا میشود؟ آنچه به آن خواهیم پرداخت اصل نزاع دائمی دولتها برای منافع ملی خود و از طرفی وابستگی این دوکشور به یکدیگر است.
شخصیت رهبران دو کشور
رهبران عالی در ایران و آمریکا شخصیتهایی جنگ طلب و مخاطره پذیر نیستند. بلکه بیشتر عملگرا بودهاند. ترامپ رئیس جمهور کنونی آمریکا خود جزو نومحافظهکاران بود و با شعارهایی نظیر خروج از منطقه توانست در انتخابات پیروز شود.
از طرفی شخصیت شناسی رهبران یکی از اصلیترین مباحث روانشناسی سیاسی است. مطالعات فروید در این باره در دهه ۱۹۳۰ شروع میشود. این مطالعات به نتایج مهمی رسیده است. از جمله اینکه جنگ طلبی هیتلر از شخصیت دیگرآزار پدرش و علاقه ادیپی که بر تیپ شخصیتی او اثرگذاشته بود، ناشی میشد. باجود اینکه هرشخص از لحاظ روانی منحصر به فرد بوده و شاید گفته شود که امکان پیشبینی در رفتار وجود ندارد ولی هرفرد دارای یک تیپ شخصیتی است. و با شناخت آن میتوان رفتار او را تا حدود قابل قبولی پیش بینی کرد.
شناخت تیپ شخصیتی رهبران سیاسی این دو کشور موضوعی نیست که در این مقال بگنجد. ولی آنچه که نگارنده سعی دارد به آن اشاره کند این است که در ابتدا باید به تیپ شخصیتی این رهبران پی برد تا بتوان تشخیص مخاطره پذیر بودن را روی آنها گذاشت. ولی آنچه که سوابق این دو رهبر تاکنون از خود نشان دادهاند خلاف این امر است.
چه کسانی به تنشها در دو کشور دامن میزنند؟
اتفاقاتی نظیر ترور سپهبد سلیمانی از سمت آمریکا و افزایش تنشها در سال گذشته از سوی رهبران این دو کشور نبوده است. این عوامل در سمت طرف آمریکایی به خاطر وابستگی شدید طیف نئوکانها به لابیهای نفتی، شرکتهای اسلحه سازی اِیپَک بوده است. همچنین وجود شخصیتهای جنگ طلبی نظیر جان بولتون که جزو معاونین و مشاوران رئیس جمهور هستند. در سمت دیگر جناح تندرو در ایران که سعی در حسینیه کردن کاخ سفید و شعارهایی این چنینی دارند مسبب این مهم بودند.
وجود ائتلافهای رانتجو و گروههای فشار و حمایت هرکدام این طیفها از کاندیدا در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و تاثیرگذاری آنها در سیاست گذاری عمومی آمریکا غیرقابل انکار است. از طرف ایرانی هم همین بس که اقتصاد این کشور نفتی و رانتیر است و گروههای رانتجو اصل نفع و سود اقتصادی خود را بر هر مهمی ارجح میدانند.
نتیجهگیری
تجربه تاریخی چهل و یک ساله نشان میدهد که هر دو کشور به جای جنگ، مذاکرات آشکار و پنهان را ترجیح دادهاند. باوجود اینکه از ابتدای انقلاب همواره تنش و احتمال جنگ بین این دو کشور وجود داشته است. همچنین به عنوان نکته نهایی توجه به این مهم که سیاست خارجی لزوما بیانیه وزارت خارجه نبوده و پیش بینی آن امری سخت و دشوار است.
1 thought on “جنگ ایران و آمریکا؛ از حرف تا عمل!”
??????