افلاطون در یک خانواده اشرافی به دنیا آمد. خردسال بود که پدرش درگذشت و عموی او سرپرستیاش را به عهده گرفت. نام اصلی وی آریستوکلیس بود که بعدا به افلاطون تغییر یافت. افلاطون شاگرد سقراط بود. هنگامی که سقراط شصت ساله بود، افلاطون که در آن موقع کمتر از بیست سال سن داشت برای فراگیری علوم نزد وی آمد و به مدت ده سال به آموختن اندیشه های سقراط پرداخت.
جامعه خیالی افلاطون بر پایه مدینه فاضله استوار است. مدینه فاضله یک پولیس یا دولت-شهری است که تعداد ساکنان آن باید حتی الامکان ثابت بماند. مدینه فاضله از نظر افلاطون کشوری است کوچک که جمعیت آن باید کنترل شود. افلاطون معتقد است که هرگاه جمعیت مدینه فاضله کنترل نشود و به طور فزاینده رشد کند، اولاً اداره جامعه سختتر میشود و ثانياً مشکلات اجتماعی و انحراف به سوی تجملپرستی و گرایش به مصرف کالاهای لوکس به وجود میآید.
مدینه فاضله افلاطون از سه طبقه تشکیل می شود:
- فرمانروایان (حکمرانان، مدیران و قضات)
- پاسداران (سربازان یا طبقه نگهبان)
- عامه ( پیشه وران، کشاورزان، صنعتگران و کارگران)
هریک از این طبقات دارای وظایف خاصی هستند و مطابق با دستورات افلاطون باید انجام وظیفه کنند. طبقه حكمرانان، دولت را تشکیل می دهند که تصمیمگیری در مورد مسائل داخلی و خارج بر عهده دارد.
طبقه حكمرانان یا فرمانروایان اقلیت کوچکی هستند که از اشراف و فلاسفه پاک سرشت انتخاب میشوند. افلاطون معتقد است که برترینِ دانشها سیاست است. سیاست کار کسانی است که شناخت صحیحی از مسائل دارند و حقایق را شناختهاند؛ از این لحاظ فضیلت حکمرانان در عقل و خردمندی آنان است.
مدينه فاضله به طوری که شرح آن در کتاب جمهوریت افلاطون آمده است، یک نوع نظام اشرافیت اشتراکی است. لفظ اشتراکی در این جا بدین معنی است که از نظر افلاطون، طبقه حاکم (یعنی اشراف) حق گردآوری ثروت خصوصی را ندارند. آنها و باید از اموال اشتراکی استفاده کنند. به نظر افلاطون، فرمانروایی یک کار تمام عیار است. واگذار کردن مشاغل دولتی به اشخاصی که بیشتر اوقات خود را صرف بازرگانی و یا کشاورزی میکنند خالی از اشکال نخواهد بود.
بنابراین، اگر طبقه حکمران حق استفاده از اموال خصوصی را داشته باشند دیگر وقت کافی برای اداره امور کشور نخواهند داشت. در عین حال با توجه به انگیزههای فردی در کسب ثروت، ممکن است طبقه حکمران در تصمیماتی که برای اداره امور کشور میگیرد، از قدرت سوء استفاده کرده و بنابراین جانب عدالت را رعایت نکند. از طرف دیگر، حتی اگر طبقهی حکمران تمام وقت خود را صرف اداره امور کشوری کند، لزوما نمیتواند در کار خود موفق باشد زیرا تنها تعداد اندکی از افراد مدینه فاضله _که در طبقهی خاصی به دنیا آمده و به دقت آموزش دیده و دانش اشرافی سیاست را فراگرفته باشند_ ظرفیت فرمانروایی و اداره امور کشور را به شایستگی خواهند داشت. بدین ترتیب، جامعه افلاطونی یک نظام اشرافی است زیرا از نظر افلاطون تنها گروهی از مردم ذات حقیقت (نیکی) را در می یابند و گروههای دیگر توانایی درک حقیقت محض را ندارند.
در مدینه فاضله افلاطون هرکس به کار و حرفهای که موافق با طبع اوست اشتغال دارد و به همین جهت تقسیم کار در نظام افلاطونی یک نهاد طبیعی است که بر اساس آن هر فرد به کاری گمارده میشود که با استعداد طبیعی (موروثی) و نبوغ فکری او مناسبت داشته باشد. علت اصلی تكوین جامعه نیز همین تقسیم کار است زیرا زندگی انسان در جامعه ماهیت اجتماعی دارد به این معنی که رسیدن به خواستهها، فعالیتها و کارها جز با تقسیم کار و روحیه تعاون اجتماعی و اقتصادی میسر نیست. افلاطون معتقد است بین افراد از نظر هوش و استعداد، اختلاف طبیعی وجود دارد و همین طرز تفکر او را به مسئله تقسیم جامعه به طبقات مختلف هدایت میکند.