در قسمت هفتاد و پنج صدم اسکروج چه چیزهایی میگوییم؟
در قسمت هفتاد و پنج صدم اسکروج که در آذرماه ۹۸ منتشر کردیم به معرفی بیشتر خودمون میپردازیم. اینکه ما کی هستیم و قراره توی اسکروج چیکار کنیم؟ و در ادامه این قسمت به پاسخ سوالاتی همچون؛
- اقتصاد چیه؟
- اقتصاد میتونه چه کاربردی در زندگی روزمرهی ما داشته باشه؟
- آشنایی با سوگیری حال.
- سوگیری حال در سرتاسر زندگی ما حضور داره!
- چجوری از این اشتباه جلوگیری کنیم
میپردازیم.
این قسمت توسط حسین نوشته شده، حسام برامون روایت کرده و امین هم ادیت این اپیزود رو بر عهده داشته. این پادکست توسط تیم اسکروج تولید و در استودیو دانشگاه بهشتی ضبط شده.
پادکست شمارهٔ هفتاد و پنج صدم رادیو اسکروج: پریانی که سر از آب به در میآرند.
{یک افکت صدایی در حد ۱ ثانیه به منظور استارت ؟ مثلاً مثل صدای افتادن قطرهی آب توی تد}
در سالهای دور دست، بعد از جنگ تروا، یک کشتی به ناخدایی ادیسه، قهرمانان یونانی، در حال حرکت بود.
در مسیر کشتی روی صخرهها حوریهای دریایی بودند. هر کس نجوای آسمانی حوریهای دریایی رو میشنید، چه ملوان و چه خدمه، خودش رو به دریا میانداخت و به صخرهی حوریها نزدیک میشد و قبل از اینکه بتونه به حوریها نزدیک بشه توسط موجودات روی صخره خورده میشد و میمرد.
ادیسه اگرچه زور بدنی چندانی نداشت اما به غایت زرنگ و جاهطلب بود. چارهای اندیشید: برای اینکه خودش و یارانش از دست این حوریها حفظ بشن در گوش تمام یارانش موم ریخت ولی چون خودش دوست داشت نغمههای آسمانی رو بشنوه. به یارانش گفت بدون اینکه مومی در گوشش بریزند اون رو به دکل ببندند و بعد از عبور از صخرهی حوریها اون رو باز کنن.
ادیسه به همین سادگی هم نجوای آسمانی رو شنید و هم کشتیاش رو به سلامتی از صخرهها عبور داد.
ادیسه اولین نفری در تاریخ بود که …
{اینتروی اسکروج}
ترم اول دانشگاه.
از شهرم دورم؛ پشت پنجرهی اتاقم توی خوابگاه ایستادم که خواهرزادهام از پشت تلفن از من میپرسه دایی میخوای چیکاره شی؟ میگم اقتصاددان. میگه یعنی چیکاره؟ به خواهرزادهی دهسالهام دهها بار توضیح دادم اقتصاد علم تخصیص منابع محدود بین خواستههای نامحدوده یه بار دیگه هم بهش گفتم اقتصاد رفتار آدمها رو بررسی میکنه. تصور شما از اقتصاد چیه؟ اقتصاد یعنی چی؟
خیلیها نمیدونن اقتصاد چیه. شاید خیلی از بچههایی که اقتصاد میخونن هم ندونن با چه رشتهٔ جالبی سر و کار دارن. تصور خیلیها از اقتصاد یک سری منحنی و نظریهی بیمصرفه. مگه غیرِ اینه که کلی اقتصاددان داریم و آخرشم هر چند سال یکبار یک تورم حسابی حال ما رو میگیره جوری که انگار از ابتدای خلقت قرار بوده همین باشه. در زمانی که اقتصاددانها نتونستن یک مشکل همیشگی رو حل کنن، آیا اقتصاد میتونه برای زندگی شخصی ما مفید باشه؟
{مکث}
کل بهار رو انتظار میکشیم چون منتظریم تابستون بیاد و آخرین زبانهای برنامهنویسی رو یاد بگیریم، ده بیست تا زبان آدمیزادی یاد بگیریم، ورزش کنیم و پول پسانداز کنیم؛ و آخر هر تابستون حتی یک دونه از هدفهامون هم محقق نشده چون کل تابستون رو به سریالهای آبکی گذروندیم. ثمرهی یادگیری برنامهنویسی میشه پرینت هِلو وُرلد و ثمرهی زبان یاد گرفتنمون یک اوه مای گاد گفتن جنیس توی فرندز.
{ اوه مای گاد https://www.youtube.com/watch?v=Ywtd719FPpM } { خندهی جنیس https://youtu.be/_tyuQrWu1F0?t=28 یا https://youtu.be/8lS5kU5T1BQ?t=61 }
بارها اینستاگرام رو از روی گوشی پاک کردیم؛ هر شنبه قراره متحول شیم و آخر هر ترم به خودمون میگیم «از این به بعد دیگه تو طول ترم میخونم.»
به شخصه هزاران فیلم دیدم که قرار بوده آخرین فیلمهایی باشن که برای وقتگذرونی دیدم و هزاران مطلب توی اینترنت خوندم که قرار بوده نظم رو به زندگی من برگردونن. گفتم برگردونن؟ ببخشید! هیچ وقت نظمی وجود نداشته. نظم رو بیارن!
{ احتمالاً یک افکتی چیزی! شایدم نه :/ }
اقتصاد فقط پول و درسهای خشک و عدد و رقم نیست. اقتصاد میتونه به ما کمک کنه زندگیمون رو بهتر کنیم. میتونه کمک کنه پولدار بشیم. میتونه کمک کنه به رویاهامون برسیم. قرار نیست اسکروج زندگیتون رو متحول کنه. ما پادکست زرد نیستیم که بهتون قولهایی بدیم که نتونیم عملی کنیم. توی اسکروج بهتون دو تا قول میدیم: اول اینکه توی اسکروج وقت هیچکس تلف نمیشه؛ در کمترین زمان ممکن بهترین چیزها رو براتون میگیم. دوم اینکه بعد گوش دادن به اسکروج قطعاً به درک بهتری از خودتون و دنیای اطرافتون میرسید.
مثلاً تنبلی رو در نظر بگیریم. با کلی شوق و ذوق برنامه میچینیم ولی وقتی که پای عمل به میون میاد جا میزنیم. تصمیم میگیریم که یک قسمت دیگه از سریال مورد علاقهمون رو ببینیم بعد شروع کنیم و انیشتینوار درس بخونیم. یک سیگار بيشتر بکشیم و بعد ترک کنیم. یک کلوچهی دیگه بخوریم و رژیم غذایی روزی سه دونه عدس رو شروع کنیم. شنبه هیچوقت نمیاد تعهدهای اول سال از یاد میرن. پیش خودمون بد قول میشیم و خودمون رو میگیریم زیر بار انتقاد. احساس گناه میکنیم افسرده میشیم کلوچهی بیشتری میخوریم،سيگار كشيدن رو ادامه ميديم و قسمت بعدی سریال رو پخش میکنیم. این چرخه تا قیام قیامت ادامه پیدا میکنه.
اقتصاد، the dismal science، برای این پدیده توضیح داره.
تا حالا حساب بانکی باز کردید؟ سودش چند درصد بوده؟ یک سود پونزده درصدی که همین الان برای سپردههای بانکی مرسومه رو در نظر بگیرید. اگر من امروز ۱۰ هزارتومن توی بانک بذارم یک سال دیگه میتونم کمی بیشتر از ۱۱ هزارتومن داشته باشم. تورم رو که در نظر نگیریم ۱۰ تا بستنیای که میتونم امروز بخرم سال دیگه میشه ۱۱ تا بستنی. اگر یک سال دیگه هم صبر کنم میتونم ۱۳ تا بستنی داشته باشم و اگر به فکر پیری باشم ۴۰ سال بعد، بیشتر از ۲۶۰۰ تا بستنی دارم بدون اینکه کاری کرده باشم. فقط با یکمی صبر. {یکمی با لحن خاصی گفته بشه}
مسألهی مهم در اینجا اینه که ما بین خودمون در حال و خودمون در آینده فرق میذاریم. تحقیقات عصبی نشون داده که وقتی به خود آيندهمون فکر میکنیم همونجوری فکر میکنیم که راجع به یک بیگانه.
هیچ به فکر اون پیرمرد یا پیرزنی هستید که قراره چهل سال دیگه نتایج اعمال شما رو ببینه؟ آدمی که چون ورزش نکردید و هرچی خواستید خوردید قراره با مشکلات قلبی دست و پنجه نرم کنه و روی ویلچر کنار جوب بخوابه چون پسانداز خاصی هم نکردید. چهل سال دیگه به کنار! هزاربار شب امتحان یا موعد تحویل پروژه رو دیدیم و چشیدیم چه حالی داره. ولی زنده باد زندگی در اکنون. استرس و شرم بزرگی که شمای آینده میکشه به شمای حال ربطی نداره. «همان به که امشب تماشا کنیم، چو فردا شود فکر فردا کنیم.»
و اینجوریه که ماشین بدنمون رو به جادهی فنا میکشونیم.
همیشه لذت حال رو خیلی بیشتر از لذت آینده میدونیم و سعی میکنیم تا میتونیم لذت رو سریعتر تجربه کنیم و به نظرمون حال بد فردا اونقدا هم بد نیست، هر چقدر درد و رنجه باشه برای فردا.
اقتصاددانها اسم این موضوع رو سوگیری حال گذاشتن. ربطش به سود بانکی چیه؟ همونطور که قیمت بازارِ ۲۶۰۰ تا بستنی در آینده حسابی کمه ارزشی هم که ما برای لذتهای آینده تصور میکنیم خیلی کمه. توی ذهن ما لذت اینکه پروژهی عالی تحویل بدیم و پول خوب بگیریم یا خوب درس بخونیم و حسابی به مطالب تسلط پیدا کنیم خیلی کمتر از اینه که امروز رو خوشبگذرونیم. اون تیکه تیکههای کلوچهای که الان میخوریم خیلی لذت بیشتری دارن تا تصور اینکه یک روز بالاخره لاغر میشیم. اون تیکه تیکههای کلوچهای که الان میخوریم اونقدر لذت دارن که چاقی و دیابت بیست سال دیگه به چشممون هیچ میاد. شاید حتی یک ثانیه هم فکر نکنیم که منِ آیندهمون قراره چی بکشه؛ منِ آینده بالاخره یک روزی منِ حال میشه. اگه روزی بیست دقیقه فرانسوی بخونیم بعد ۹ سال به فرانسوی مسلطیم. ولی خیال فرانسوی حرف زدن توی ۹ سال دیگه اونقدر غریبه که ترجیح میدیم به جاش روزی بیست دقیقه کندیکراش بازی کنیم.
تاحالا خطاهای بصری زیادی دیدید، مگه نه؟ دو تا خط هماندازه که به نظر نمیاد هماندازه باشن ولی با خطکش که اندازه میگیریم هماندازهان. نکتهی مهم توی این خطاها اینه که حتی بعد از اینکه بهمون اثبات میشه چشممون داره اشتباه میبینه باز هم اون اشتباه تکرار میشه، چیزی که چشمهامون میبینن عوض نمیشه. خطاهای ذهنی یا سوگیریها هم همین مدلیه. سوگیریهای ذهنی خطای یک شخص نیست. یک جور خطاست که همیشه و به نحوی پیشبینیپذیر تکرار میشه و توی اغلب انسانها هست. مغز ما در فرگشتش جوری برنامهریزیشده که به لذت حال ارزش بیشتری بده. کمی هم که زمان بگذره منِ آینده منِ حال میشه و به منِ حالِ گذشته لعنت میفرسته. این نوعی غیر منطقی بودن رو میرسونه. آدمی که دیروز انتخاب کرده بود بازی کنه شب امتحان از کردهاش پشیمون میشه ولی همیشه هم اتفاق میفته و فقط با حیله و کلک و تمرین ذهنه که میشه از این چرخه خارج شد.
ادیسه اولین نفری در تاریخ بود که از ابزار تعهد استفاده کرد. اون میدونست که منِ آیندهاش قراره مسحور آواز حوریهای دریایی بشه و برای همین خودش رو محکم به دکل بست. حالا دیگه راهی نداشت که کار احمقانهای بکنه. هان شین برای اینکه ارتشش راهی جز جنگیدن نداشته باشه کشتیهاش رو سوزوند. از یخچالی که کلوچه نداره نمیشه کلوچه برداشت و خورد.
ایان آیرس استاد دانشگاه ییل و دین کارلان استاد دانشگاه نورثوسترن زمانی که داشتن دکترای اقتصادشون رو میگرفتن ابزار تعهد رو برای کمکردن وزنشون به کار گرفتن. تصمیم گرفتند هر هفته نیمکیلو وزن کم کنن و هر هفته بررسی میکردند هر کسی که آخر هفته نیمکیلو کم نکرده بود باید نیمی از حقوق سالیانهاش رو به اون یکی میداد! دین کارلان از همین ایده استفاده کرد تا سایت اِستْیک رو بسازه. کاربرهای اِستیک مبلغی پول رو به سایت میسپرن و اگر به هدفی که تعیین کردن نرسن سایت پول رو از اونها میگیره و به یک خیریه میده. اینجوری خود آینده به زنجیر کشیده میشه و مجبوره کار درست رو انجام بده.
زمانتون رو درست سرمایهگذاری کنید چون «آسودن امروزین رنج فردائین است و رنج امروزین آسودن فردائین»
{با حالت سریع}
من، گوینده، حسام معدنی به همراه نویسندگان دلارام نبیپور، سارا ساردوئینسب و ادیتورمون امین قطبیفر این پادکست رو منتشر کردیم. سردبیر پادکست: حسین نقدبیشی
لیست منابع و شنیدن قسمتهای بعدی در کانال تلگرامی scroogepodcast یاscroogepodcast.github.io
میتونید ما رو در اینستا و توییتر دنبال کنید
اینستاگرام scroogepodcast
توییتر @scroogepodcast
پادکستی که شنیدید کاری بود از بچههای دانشگاه شهید بهشتی.
1 thought on “قسمت هفتاد و پنج صدم | پریانی که سر از آب به در میآرند”
عالی بود??????